برگی از دفترچه ی سیمی -۴ –

IMG_2498.JPG
میقات شجره – ۲۸/۵/۸۶
اینجا شجره است. میقاتی که رسول اعظم بارها در آن نیت حج و عمره فرموده اند و تلبیه به لسان مبارکشان جاری شده است.
از اینجا به بعد،باید لباس دنیا را از تن بیرون کنی و جامه نخوت و تکبر و ریا را نیز.
باید که غسل کنی که پلشتی گناه به آب توبه و تطهیر بریزد. بقول لسان الغیب : شستوشوئی کن و انگه به خرابات خرام.
باید نیت کنی تا به طهارتی که از نیت،در روحت ساری می شود، پلشتی مافیه ات ،و لکه های سیاه افتاده روی فطرتت شسته شوند.
یا من یقبل التوبه عن العباد
یا من سئل فعطی
یا من قرب و شهد النجوی
یا من اسمه دواء و ذکره شفاء …
ارحم من راس ماله الرجاء و سلاحه البکاء.
این جا شجره است و لباس همه سفید.
و دل های همه مشتاق و جام های همه خالی.
این جا شجره است.
هرکسی راز بسته ای در خویش دارد و گمگشته ای در خویش.
اینجا سر آغاز حریم حرم است.
هیهات که اینجا پرست از نام حبیب و دریغا که غفلت ما،نشان حبیب را پس پرده ی ضخیم غیبت برده.دریغا که نشان حبیب نیست …
یا حبیب الذی یجاب اذا دعاه
ترس افتاده بجانم…


زبانم نمی چرخد به لبیک گفتن.
یاد گناهایم می افتم. یاد لحظه های از دست رفته.
می ترسم لبیک بگویم و دلم را خطاب کنی که لالبیک و لا سعدیک …
می ترسم از بار گناهی که گرده ام را خم کرده است.
از سرکشی هایم.
از طاغوت نفس عماره ام که هنوز نکشته ام اش.
اصلا من اینجا چه می کنم …
میان اینهمه خوب.
میان اینهمه خوانده شده .
میان نیکان عالم.
IMG_2482.JPG
اما برایم مکشوف کرده اند که:
اصل بقای انرژی می گوید که اصوات تا ابد در فضا باقی می مانند.
این یعنی اینکه وقتی اینجا ، می گویم‌ : «لبیک الهم لبیک» حاصل ارتعاشات حنجره ام در فضائی منتشر می شود که صوت دل انگیز «محمـــد» را – که درود خدا بر او و طایفه نیک کردارش باد- در سینه دارد.
این یعنی اینکه در فارغ از زمان ،صدای من مخلوط در صوت دلربای نبوی می شود…این یعنی اینکه من، من سراپا آلودگی همنوا می شوم با تلبیه های محمد و علی ،صدای گناه آلود من می پیوندد به سیل لبیکهای مکرر حسین.همو که ایام حج را به چهل روز کشاند … «و اتممناها بعشر!»
یعنی اینکه ندای گناه آلود من ،در آب جاری اصوات داوودی آل رسول،تطهیر می شوند.
و مگر نه اینکه شما را مبشر رحمت بی منتهای خداوندی نامیده اند.
«یا ابانا استغفر لنا،
انا کنا خاطئین!»
می روم که غسل کنم.
از دنیا ،کمربندی برایم مانده است که آنرا هم همانجا از خود می زدایم.
انگار عرصات محشر است.
ندای لبیک از جای جای مسجد به هوا می تراود.
تقریبا همه بچه ها ،محرم شده اند.
روحانی ،بچه ها را گروه گروه جمع می کند و برایشان از رحمت بی حد و حصر خدا می گوید.
می گوید با همه گناهها و معاصی دلیلی ندارد که از رحمت واسعه خدا نا امید شویم.
مگر می شود ،خدائی که همین نزدیکست ،ما را در حرمش نپذیرد.
هیهات از کرم واسعه خدا …
روحانی از آشتی با خدا می گوید.
در نقطه ی صفر مرزی.
اینجا شروع جغرافیای خداست.
شروع حوزه استحفاظی خدا.
ابراهیم؛ «اذن فی الناس …» و این منم،در پس پرده ی روزها و ساعتها،که خلیل را می بینم که می خواندم،می خواندم به نام خدا.به نام خالق.به نام جلیل
این صوت داوودی خلیل است که خلایق را به میهمانی جلیل می خواند …
می گوید: بگوئید ؛
«لبیک …
لبیک الهم لبیک …
لبیک …
لبیک لا شریک لک لبیک
لبیک …
لبیک ذاالمعارج لبیک
لبیک …
ان الحمد و النعمه
لک!
و المک …
لا شریک لک
لبیـــــــــــــــــــک …»
هان ای خالق اجداد و فرزندان من.
آمده ام تا چند قدمی ات.تا چند قدمی حرمت
چیزی تا تو نمانده.
فقط حجاب تن است که از میان خواهد خواست و تو از حجابهای غفلتم عیان خواهی شد.
و غم ،که از سینه بیرون می شود،چون تو بیائی …
تو هم ای دل زمن گم شو که آن دلدار می آید.
خدایا به دعوت ازلی ابراهمیت،تا اینجا،آمده ام.
اذن دخولم هست؟
می دانم و گواهی که همه نعمت ها،ملک و ملکوت،همه و همه از آن توست.
و سپاس نیز .و نعمات بی حد و حصر تو که گنجایش شماره های اندک من نمی آیند.
استغفرالله الذی لا اله الا هو
الحی القیوم
الرحمن الرحیم
ذوالجلال و الاکرام
و اشئله ان یتوب علی توبه عبد الذلیل، المسکین
لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا خسرانا و لا موتا و لا حیوه و لا نشورا.
باید کینه های دلت را نیز بریزی.باید خانه را برای صاحبش خلوت کنی.
خدا ،اراده کرده که به خانه اش بیاید.به حرمش.
که فرمود: «القلب حرم الله!»
شعبان است.
ماه رسول خدا.ماه نشاندار موعود.ماه میلاد حسین. و اینها همه، یعنی خدا.
عقریه ها ،بیست دقیقه مانده به هفت عصر را نشان می دهند.
دلم گر می گیرد.
زبانم می چرخد به تلبیه.
و دلم نیز.
بسم الله الرحمن الرحیم.
انا اعطیناک الکوثر.
فصل لربک و انحر.
ان شانئک هو الابتر.

دیدگاه‌ها

  1. مجید

    فقط…
    چرا دنبال بهانه هستیم
    چرا درونمان جستجو نمی کنیم
    دغدغه ایی که کمتر دیدم معنی برایش بگویند
    یاد مرثیه ایی افتادم که یک زمانی زیاد گوش می کردم
    طرف بعد جریانهای زیاد رسید واعمال را ادا کرد
    و قربانگاه
    که
    گفت خدایا من چه کمتر از قربنانیهایی هستم که به درگاه تو گشته می شوند
    من خودم قربانی تو می شوم
    که گویند در همان لحظه دم فروبست و به معبودش پیوست
    تمام

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.