از دیروز که جنگ گلولهها و تیرها و ترکشها متوقف شده، جنگ بزرگتری شروع شده است. این گام از جنگ را که نباید اشتباه کنیم و جدا از معرکهای که تا دیروز به پا بود بیانگاریمش، با اینکه شلیک موشک و تیر و راکت ندارد، اما مخربتر و اثرگذارتر از حملات جنگی که فعلا آتشش را بس کردهاند هست.
از لحظهی توقف درگیریهای «سخت» جنگ وارد فاز «نرم» خود شده است و خوش خیالیست که انگار کنیم، دشمنی که کمر به قتل تمدن و غیرت و مُلک و مملکت تو بسته بود، در بخش نرمِ ماجرا به تو تخفیف بدهد و انسانی قدم بردارد!
بخشی از جنگ نرم،جنگ روایتهاست. جنگی که منجر به وارونه کردن حقیقت میشود و دستآورد ساختن از چیزی که مال تو نیست و هر زورِ جنگی که زدی هم مال تو نشد و در میدان به آن نرسیدی.
مثلا همین خیمه شب بازی دیروز عصر ترامپ که بعد از اعلام توقف درگیریها، طیارههای جنگی در اختیار اسرائیل را کیش داد بیایند روی تهران و بعد بلافاصله در صفحهی وا ماندهاش نوشت که «به خلبانها بگوئید برگردند خانه» و «بمبها را نیانداز!» و «از اسرائیل خوشم نیامد» و مخاطب در زیر باران بیامان اخبار که لحظه به لحظه روی هم منتشر میشوند و شدت و تعداد زیاد و بیحساب و کتابش، مجال نفس گرفتن و فهمیدن و تحلیل را میگیرد، خیال کند که «کدخدا»، دلش با بس کردن آتش است و بعد بلافاصله دعای خیرِ ترامپ را بخواند که تهِ پیامش در «تروث سوشال» برای ایران آرزوی برکت کرده است!
و مخاطب یادش برود که قانون فروش و واگذاری تسلیحات آمریکائی میگوید «حتا اگر اسرائیل باشی و حتا اگر اسلحه را سمت ایران نشانه رفته باشی هم، باید قبل از هر تصمیمی با من هماهنگ کنی تا پسوردِ پراندنِ پرنده جنگی یا شلیک موشک را بهت بدهم!» یعنی که «کت تنِ من است» ولو اینکه اسم این تنِ غصبی و اشغالی را اسرائیل گذاشته باشم!
غرض، روزهای سختی که از غدیر شروع شد و تا همین دیروز، کاممان تلخ کردند، گذشتند و روزهای سختتری پیشِ رو داریم. گرگ زخم خوردهی دهن آلوده و یوسف ندریده، خطرناکتر از هر گرگ دیگریست. خاصه اگر در لباس میش جلو آمده باشد!
