این جشن های بی تو…

باید این جا
برای ام روز
چیزکی سر هم کنم و بنویسم.
باید بنویسم تولد را یادم نرفته.
باید بنویسم هنوز! دوستت دارم.
باید بنویسم تا این بار که این طرف ها آمدی تا ببینی چیز تازه ای نوشته ام یا نه، کنتور موعودیه ام را ببینی که یک شماره به ش اضافه شده.
آقای گل ِ همیشه بهارم؛
این جا
برای از تو نوشتن
جای ما کم است…
حضرت آفتاب!
زمین از جشن تولد ِ تو ی بی تو خسته شده.
کجای دنیا را سراغ داری برای کسی جشن تولد آنهم با این طول و تفضیل بگیرند و صاحب جشن خودش نباشد…
سختمان است اقاجان.
«سختی» که معرف حضورتان هست؟