بایگانی برچسب: قصه قبرستان

دامنِ نا آلوده

موج اول و دوم و سوم و نمی‌دانم چندمِ کرونا را پشت سر گذاشته‌ایم. هفت هشت ماه از ورود این مهمانِ سرتقِ ضررکارِ ناخوانده‌ی نامبارک گذشته است. ملت کم‌کم به زیستنِ با کرونا خو گرفته‌اند. دیگر از شنیدنِ خبرِ ابتلای فلانی و بهمانی به کرونا، رنگ از رخسار کسی نمی‌پرد و کسی از ما با …

نان و آب

با منطق هیبت‌الله در این‌که معتقد بود «کار در آرامستان با کار در دیگر شعبات شهرداری فرق دارد و روح و روانِ آدم را دچار فرسایش می‌کند» موافق بودم. حرفش حرف درستی بود. کارِ اداری و استخدام در دوایر دولتی در ۹۹ درصدِ موارد، این‌گونه است که اداره برای کارمندش محیطی آرام با هوائی مطبوع …

درِ باغِ سبز

جلسه بعدی‌ای که دورهم جمع شدیم برای برگزاری مجمع عمومی، تیرماه سال بعد بود. قبل از آن، اردی‌بهشت ماه که فصل برگزاری نمایشگاه کتاب است، یک سر رفته بودم تهران و پیش خودم گفته بودم حالا که تا این‌جا آمده‌ام یک تُکِ پا بروم اتحادیه و خیر و خبری از دوستان بگیرم. راستش این است …

می‌خواهم بمانم!

روزی‌که برای سازمان در گوشه‌ای از محوطه دراندشت مزار و در ضلعِ مشرِف به جاده‌ی خوی – ارومیه، ساختمان نوئی ساختند که دفتر و دستک بخش اداری از ساختمان قدیمی کنار سالن‌های تطهیر و سردخانه بُن‌کن شود و بیاید در جائی آبرومند! که سر و صدا و ناله و شیونِ صاحب مُرده‌ها، گوشِ دوستان اداری …

محکم کاری

از کربلا که برگشتیم، نوبتی هم که بود، نوبتِ اصلان و رفقا و رقبایش برای شرکت در مزایده‌ای که برای بار دوم آگهی بود و باز، بند همان بود و بساط همان و آن سی و چند رقیب دوباره به صف شده بودند برای زمین زدنِ اصلان و باز پاکت روی پاکت انباشته شده بود …

راهش از کربلا می‌گذرد؟

هرکسی بخواهد در مزایده‌ای دولتی شرکت کند، باید مبلغ مختصری را به عنوان سپرده در وجه سازمان برگزار کننده مزایده واریز کند و این سپرده تا روز اعلام نتیجه مزایده در حساب سازمان می‌ماند و بعد از معلوم شدن برنده، بازندگان یکان یکان می‌آیند برای استرداد مبلغی که سپرده‌اند در حساب سازمان رسوب کند. فردای …

کشک

آگهی مزایده یعنی خبر دادن به طالبین که آی ملت چه نشسته‌اید که فلان جای دولتی، می‌خواهد فلان کالایش را بفروشد و یا مثلا فلان خدماتش را واگذار کند به غیر. و آگهی، ملت را و ملت، هم را خبر می‌کنند و مشتری‌ها صف می‌بندند و لج و لج‌بازی بقول “خان خله”‌ی “روزی روزگای”، سر …

بلای انتشار

روز دوم یا سوم انتشار آگهی بود که یکی از بچه‌های بالا زنگ زد و بعد از حال و احوال کردن‌های معمول، مستقیم رفت سراغ اصلِ این مطلب که «چرا برای اجاره محل دکه حجاری، آگهی داده‌اید؟» وا رفتم. باید برای کاری که باید انجام می‌شد، دلیل می‌آوردم. معلوم بود که مسلم رفته و کسی …

قیمت من یا قیمت دکه؟

در گوشه‌ای از سالن پذیرش سازمان، جلوی چشم ارباب رجوع، سنگ گرانیتی مرغوبی گذاشته بودند در ابعاد ۱ در ۱٫۵ متر که سوره حمد به خط زیبای شکسته نستعلیق رویش حجاری و با رنگ طلائیِ چشم‌نوازی رنگ‌آمیزی شده بود و از وقتی من یادم هست، این سنگ آن گوشه بود و بود و بود؛ از …

آخر تو مُشتی ملخک

دستور مقام قضائی به دستگاه‌ها ابلاغ شد و ظاهر امر این بود که کار تمام شده و به عقل ما، همه مجاری و منافذ بسته شده و جابر عملا هیچ امکانی برای فعالیت ندارد. خیال باطلی که به هفته نکشید نقش بر آب شد. آن‌روزها با روحانی ساده‌دلی قرارداد همکاری بسته بودیم که بر فرآیند …