داشتند زندگیشان را میکردند. تازه دیو بیرون رفته بود و فرشته تازه درآمده بود. همه چیز داشت میرفت به سمتی که دنیا روی خوشش را نشانِ مردمِ شهر بدهد که ناگاه دیو پلیدِ هفت سرِ دیگری از زمین و دریا و هوا، جفت پا پرید وسط زندگیشان… . جوانهای شهر و قبلتر از اینها، پدرهاشان، …
خدایش بیامرزد آقای لایموت معلم پرورشی سال اول راهنمائیم را که با آن خط خوشش در اولین جلسه کلاس بعد از آنکه خودش را معرفی کرد، روی تخته سیاه با گچ سفید نوشت «انسان» و توضیح داد که کلمهی انسان از ریشهی اُنس است و انسان را به خاطر میل شدیدی که به انس گرفتن …
امروز اولین جمعهی بعد از اولین انتخابات قرنِ اخیرست و انتظار از شرفخانلوئی که من باشم این است که انتخابات هفته پیش را به سیاقی که در امین آرا نوشتهام بنویسم که بماند. اما هنوز خستگیِ تنشهای برنامهریزی شدهی حضرات بنفش، حین و قبل و بعدِ انتخابات از تنم به در نشده و شرح آن …
پائیز سال ۸۹ برای دیدن دوستی، باید میآمدم تهران. صبحش که داشتم از خانه میزدم بیرون، مادرم خواب بود و بین خواب و بیداری متوجه رفتنم شد. برگشتم برای خداحافظی. عادت دارم وقتهائی که میروم سفر، دستش را ببوسم و عادت داشتم وقتی دارم دستش را میبوسم، از خدا چیزی طلب کنم. اما آنروز و …
خبر حاجی را صبح جمعه شنیدم. مثل همه. مثل همهی نمازخوانها و نماز نخوانها که صبحها قبل یا بعدِ طلوع، چشم که از هم باز میکنند، در کش و قوس و خماری بین انتقال از نشئهی خواب به حال بیداری، اول کاری که میکنند – میکنیم- یافتن گوشی و باز کردن مجرای اینترنت و چک …
بدترین خبری که میتوانست حالِ نداشتهی ما را در واپسین ساعات دیشبی که دو وعدهی پشت سرهم ناهار و شام را غذا در تعداد ۲۵۰۰ پرس پخش کرده بودیم و میوهی زائران کاروان خودمان را، در قوطی کند این بود که فردا از ۸ صبح تا ۱ ظهر یکیمان باید شیفتِ امداد گمشدگان میایستادیم در …
اینکه موضوع مستندی درباره سرزمین رازآلودهای به اسم فلسطین – و تو بخوان اسرائیل- باشد و تیم سازندهاش از کاربلدهای مستندهای ایران باشند و راوی محمد دلاوری باشد با آن لحنِ محکمِ چالش برانگیزِ مطالبهگر، کافیست تشویق شوی در روزهای اولی که مستند ۴۵ دقیقهای “متولد اورشلیم” اکران اینترنتی شده، تهیهاش کنی و با اینکه …
رفتنِ نیم روزهام به تهران در هفتهای که به حسابی هفتهی آخر سال است و همهی عالم و آدم در تلاشند که مبادا مبادا کارِ نیمه کارهی سال کهنه به سال نو موکول شود، اگر به بهانهی کتاب و خواندن و نوشتن نبود، محال بود اتفاق بیفتد. چه اینکه اینها که شمردم همیشهی خدا برای …
چشم که باز کردم دور و برم پر بود از آدمهائی که چشم و دلشان به امام و حرفهایش دوخته شده بود. مادربزرگم که خروار خروار آرد خمیر میکرد و میپخت تا بفرستد جبهه؛ به حرف امام بود که سپرده بود «هرکس هرطور که بلدست از جبههها حمایت کند.» دائیهایم که سالی …
همه دارند از چهل سالگی انقلاب میگویند. این “همه” که میگویم “عام” نیست. “همه” شامل رسانههای رسمیِ جمهوری اسلامی است و بچههای مدافع و معتقد به “گفتمان انقلاب اسلامی”. این که رسانههای کشوری به جشنهای ملی و رویدادهای سیاسی، اجتماعی مربوط به نظام حاکم بپردازند چیزی طبیعی است و اصلا بخاطر آن است که رسانهاند …