ارباب جان!
وقتش رسیدهاست،که سلمانمان کنی
مجذوب چند آیهی قرآن مان کنی
”
ما بتپرست کعبهی عشقیم، یاحسین
قرآن ز نی بخوان که مسلمانمان کنی
”
ما ذهنمان به درک مقامت نمی رسد
ای کاش مور ِ مُلکِ سلیمانمان کنی
”
قدری ز روی نیزه برای خدا بخند
تا آشنا به واژهی عرفانمان کنی
”
با صوت جانگداز لب سنگ خوردهات
مانند زلف خویش، پریشانمان کنی
”
دنبال نیزهی تو به هر سو دویدهایم
چیزی نمانده بیسروسامانمان کنی
”
مجنونتان شدیم و به جای کویر و دشت
میخواستی که مرد نیستانمان کنی
”
ما تشنهایم، حضرت آقا نمی شود؟
مهمان چند قطره ی بارانمان کنی
”
ما را گدای خانهی خود کن، همین بس است
کی گفتهایم حاجی ِ دکانمان کنی!
“وحید قاسمی”
دیدگاهها
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی / در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی
ای العطش، ترانه ی قبل از ولادتت / مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی . . .