من و آقای استاد ذیحق، خیلی سال است که رفیقیم. رفیق که میگویم یعنی دارم به خودم رتبه میدهم و شاید شأن ایشان را کم میکنم. یکروز در خلال روزهای ابری و دلگیرِ دی از سال ۱۴۰۰ که هوا بس ناجوانمردانه سرد بود، پیام دادند و قرار گذاشتند بیایند دفتر من و من خوشحال از …
من حاج مهدی را ندیده بودم. از او اسمش را شنیدم وقتی ریق رحمت را سرکشید و سر در گریبان خاک برد، شبی از شبهای بهار سال ۱۳۷۷ آغام خدا بیامرز به جهت اینکه عملا یادم بدهد نحوهی آمد و شد و شیوهی نشستن و برخواستن در مراسم عروسی و عزای مردم را، دستم را …
دو سه روز بعد از چاپ کتاب «بیبابا» در بهمن ۴۰۱ و به مناسبت روز پدر، مهدی قزلی خواست که برای برنامه «روایت بابا»ی خانه شعر و ادبیات ایران، روایتی از «فقدان پدر» ارائه کنم و به خاطر زلزلههای پیدرپی خوی و مسئولیتی که در میدان مدیریت بحران داشتم، نشد که بروم تهران و در …
پدربزرگم نجار بود. آسم هم داشت و نگفته معلوم است که شغل و بیماریش در دو سوی متفاوت و متعارض، روبروی هم ایستاده بودند و نه آغام خدابیامرز رضا به دل از کار کندن میداد و نه بیماری دست از سرش برمیداشت و خدابیامرز تا نفسش به دنیا بود، کجدار و مریز با بیماریش مچ …
فکر کنید میخواهید برای کسی که کور مادرزادی است و هیچ تصوری از اشیاء و الوان و ترکیب رنگها ندارد، فرق بین رنگ صورتی و گلبهی را توضیح دهید؛ طوریکه حالیش شود و از قضا مشکلِ آن فلکزدهی نابینا الا و لابد از مسیر فهمِ فرقِ این دو رنگ میگذرد و لاغیر. حکایت ما بیخواهرهاست. …
جمعه بعد از ظهرست. خلوتترین زمان ممکن برای کسی که هفت روز هفته و ۲۴ ساعت شبانهروز تلفنش یا زنگ میزند و یا زنگ میخورد. خاموشی زنگ تلفن، با تماس امام جمعه به هم میریزد. معمول این است که برای کارها و هماهنگیها، از دفترش زنگ میزنند و اینکه در این ساعت خلوتی، امام جمعه …
استاد تاریخمان میگفت «ما ایرانیها در طول و عرض تاریخ، همیشه کارهای بزرگی کردهایم بدون آنکه حواسمان باشد، کارنامهای از خودمان به جا بگذاریم» و این حرفِ راستِ استادم یعنی که جای خالی روایت و روایتنویسی در تاریخ بدجوری دارد به چشم میآید. غرض، نشر جامجم از وقتی مدیر جدید به خود دید، به روایت …
آخرین سالی که برایت سالگرد گرفتیم و هنوز بگیر و ببندِ کرونائی، دنیا را چهار قفله نکرده بود، پیش اربابت، اربابم، اربابمان در کربلا بودم؛ ۲۲ فروردین سال ۹۸٫ همان سالی که عیدهای اولِ شعبان را پیش سیدالشهدا جشن گرفتیم و گوشی برده بودم داخل حرم تا هرقدر که دلم میخواهد از شوق و شکوه …
روزهای منتهی به انقلاب است. شاهچیها چند خانه را شناسائی کردهاند که مال جوانهای انقلابی است و شبی نیست که با سنگ و چوب و چماق و تهدید و عربده، ترس را به جان زن و بچهی ساکن در آن خانهها نیاندازند. این سمت ماجرا که بچههای جوان و نوجوان انقلابیاند، نقشه ریختهاند برای انفجار …
علی روز ملی شدن صنعت نفت به دنیا آمد. روز ۲۹ اسفندِ سالِ ۹۵٫ لابد اگر تولدش شصت و چند سال زودتر اتفاق میافتاد و همزمان میشد با هیجانات اسفند سال ۲۹ خورشیدی که مردم قیام کرده بودند برای ملی کردن تولید و توزیع و فروش نفت، بهش میگفتند عَلی مِلّی! یا در محاورات ما …