تلخند

یادداشت‌های جنگی ۲۱

شب میلاد پیامبر رحمت، که عالم و آدم و جماد و نبات و حیوان و چرنده و پرنده و ما فی السماوات و الارض، از شادیِ هزار و پانصدمین سال تولد نبی مکرم، شاد و خوشحالند، اراذل وحشی ارتش جهود، سمت تیرها را چرخاندند سوی دیگری از اراضی اسلام. سمتی که از قضا، میزبان بزرگ‌ترین …

یادداشت‌های جنگی ۱۸

«زخمی» کم ندیده‌ام. خودم هم کم زخمی نشده‌ام. حتا به رغم این‌که سن و سالَم به تیمارداری زخمی‌های جنگ تحمیلی اول نمی‌خورد، چون ساکن شهر مرزی‌ای هستم با درگیری‌های مداوم در دو سوی مرز و هر درگیریِ مسلحانه‌ای طبیعتا مجروح و زخمی دارد، بارها با زخمیان و جانبازانی که در این درگیری‌ها دست و پا …

یادداشت‌های جنگی ۱۴

گفت «وقتی جنگ شد، بغداد بودم. داشتم با اهل و عیالم می‌رفتم کربلا که شادانه غدیرمان را آن‌جا برگزار کنیم که خبر حمله، بساط‌مان را به هم ریخت.» راست می‌گفت. جنگ یک‌هوئی و بی‌خبر آمد. داشتیم کِیفِ آمدنِ غدیر را می‌کردیم و لباس نوهامان را گذاشته بودیم بپوشیم در شادانه‌ی غدیر. دغدغه‌مان نحوه‌ی بزرگ برگزار …

یادداشت‌های جنگی ۱۱

شد یازده روز که جنگ دوم تحمیلی، عریان و وحشی، زندگی ما ایرانی‌ها را تکانی داده که از روزمرگی در بیاییم. یعنی که «جنگ» «جهت» جدیدی به زندگی ایرانی‌ها داده است. حساب که می‌کنم می‌بینم ایرانِ «زخمیِ سربلندِ دوران‌ها» هر ۴۰ ۵۰ سال یا به عبارتی هر یکی دو نسل یک‌بار، جنگ را تجربه می‌کند …

مصطفای ما

علی‌الطلوع پنج‌شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ داشتم شال و کلاه می‌کردم بروم سر کار. کتم را که پوشیدم گشتم دنبال تلفنم که راه بیفتم. یک تماس بی‌پاسخ داشتم. از یک «ف.ش». آخر اسم فرزند شهیدهای دفترچه تلفنم به اختصار می‌نویسم (ف.ش). پله‌ها را یکی دو تا پائین آمدنی به‌ش زنگ زدم و خبر را که شنیدم، …

بی‌خواهری

فکر کنید می‌خواهید برای کسی که کور مادرزادی است و هیچ تصوری از اشیاء و الوان و ترکیب رنگ‌ها ندارد، فرق بین رنگ صورتی و گل‌بهی را توضیح دهید؛ طوری‌که حالیش شود و از قضا مشکلِ آن فلک‌زده‌ی نابینا الا و لابد از مسیر فهمِ فرقِ این دو رنگ می‌گذرد و لاغیر. حکایت ما بی‌خواهرهاست. …

پروانه‌ها گریه نمی‌کنند!

این البته اتفاق خوبی‌ست که به فکر افتاده‌ایم روایتِ آدم‌ها، شغل‌ها، بلاها و رویدادها را از رواق منظر چشم آدم‌های گونه‌گون بشنویم، ثبت کنیم و گاهی هم خوب‌هاش را سوا کنیم و مرتکب کتاب شویم. کم نیستند از نویسندگانِ معاصر که پرچم روایت‌نویسی را بلند کرده‌اند و حقا که زیبا و بجا پرچمی‌ست این عَلَمِ …

برای برادری که امیر بود….

پ یکی از چند حرف از بین ۳۲ حرف زبان فارسی است که خیلی کم در اول اسم و فامیل آدم‌ها می‌آیند و نمی‌دانم چرا. و آن‌قدر کم تکرار که در دفترچه تلفن‌های قدیمی در هیچ دوره‌ای از تاریخ، صفحه اختصاصی برای خودش نداشت و همیشه‌ی خدا سربار حروفی مثل ب و ت بود و …

چله

پارسال همین موقع، عزیزِ نزدیکِ جانی پرسید؛ «سال دیگر همین موقع، وقتی ۴۰ را رد کردی، لابد برانگیخته می‌شوی! بنظرت خدا تو را در چله‌ی سال‌های عمرت به چه رسالتی مبعوث کند که نه سیخ رسالتش بسوزد و نه کبابِ رسولش؟» عزیزِ نزدیکِ جان، برخلاف معمول که مرا دچار سوال سخت و کنش و کرنش …

مرگ دوباره ریحان چید

بهمن ۹۸، سخنران جلسه معرفی کتاب بودم. آن ماه قرار بود در کتابخانه عمومی پارک رَبَط کتاب انقلاب اسلامی در خوی را معرفی کنم و درباره تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی حرف بزنم. او یکی از حضار در جلسه بود و حرف‌مان بعد از نشست گل انداخت و همه رفتند و ایستادیم به حرف زدن؛ آن‌قدر …