پنجم اسفند ۱۴۰۳ من یکی از خوشبختترین آدمهای روی زمین بودم. آنروز یکی از بهترین روزهای خدا بود و من در بهترین و بایدترین جائی که میبودم، یکی از آن چند میلیون نفری بودم که روی آسفالت سرد خیابانهای بیروت، با چشم اشکبار و دلی پر امید، افتاده بودند دنبال دو تابوت زردپوش تا دو …
شب میلاد پیامبر رحمت، که عالم و آدم و جماد و نبات و حیوان و چرنده و پرنده و ما فی السماوات و الارض، از شادیِ هزار و پانصدمین سال تولد نبی مکرم، شاد و خوشحالند، اراذل وحشی ارتش جهود، سمت تیرها را چرخاندند سوی دیگری از اراضی اسلام. سمتی که از قضا، میزبان بزرگترین …
جنگ تمام شده است؟ دشمنِ شدیدِ صهیونی، بیخیال ایرانِ ما شده است؟ شیربچههای ایرانی حیدر کرار، از سگ هارِ زنجیر پاره کردهی زخم خورده، غافلند؟ ما آدمهای عادیِ کفِ کوچه و بازار، صورتِ مساله را پاک کنیم و دشمن را نبینیم و دعا کنیم که «سایه جنگ» دور و دیر شود و دشمنِ تا بن …
جنگی که دوازده روز به ما تحمیل و با خفتِ صهیونی متوقف شد، جهانی بود. چه آنکه سیستم تدارکات و تامین و امنیت و جاسوسیِ کل اردوی ناتو از شرقیترین کشور عضوش بگیر تا گندهشان که ایالات متحده باشد در غربیترین جغرافیای ناتو، آشکار و پنهان پشت صهاینه صف بسته بودند به قتال ایران بزرگ …
تا به امروز که دارم این چند خط را مینویسم، سه قطره خون از شهیدستان «خوی» ریخته پای درخت دفاع مقدسی که در جنگ ۱۲ روزه تحمیلی در سر تا سر خاک ایرانِ بزرگمان غرس شد. سومین شهیدمان سربازی بود روستازاده که به خدمت سربازی رفته بود به «زندان اوین» و در یورش صهاینه به …
دیروز دومین شهید خوئی را که در اثنای جنگ تحمیلی اسرائیل و در کرج به شهادت رسیده بود را بدرقه کردیم تا بهشت. همسایه شد با آن افسر شهید از پدافند پایگاه دوم شکاری تبریز و گلزار مطهر شهدای خوی، آغوش ابدی برای زخمی که از جنگ صهاینه به تنِ ایران تحمیل شد. عصرش بهزاد …
گفت «وقتی جنگ شد، بغداد بودم. داشتم با اهل و عیالم میرفتم کربلا که شادانه غدیرمان را آنجا برگزار کنیم که خبر حمله، بساطمان را به هم ریخت.» راست میگفت. جنگ یکهوئی و بیخبر آمد. داشتیم کِیفِ آمدنِ غدیر را میکردیم و لباس نوهامان را گذاشته بودیم بپوشیم در شادانهی غدیر. دغدغهمان نحوهی بزرگ برگزار …
از دیروز که جنگ گلولهها و تیرها و ترکشها متوقف شده، جنگ بزرگتری شروع شده است. این گام از جنگ را که نباید اشتباه کنیم و جدا از معرکهای که تا دیروز به پا بود بیانگاریمش، با اینکه شلیک موشک و تیر و راکت ندارد، اما مخربتر و اثرگذارتر از حملات جنگی که فعلا آتشش …
آتشبس، صلح، توقف درگیری و هر عبارت دیگری که بخواهد حالِ الان و امروز صبحِ ما را توصیف کند، جواب خونهای به ناحق ریختهی کودکان و زنان و مردان و دانشمندان و سرداران ایرانیای که در این یازده روز به زمین ریخت نیست. تجربه نشان داده دشمن شدید، هیچ قابل اعتماد نیست و نباید گذاشت …
شد یازده روز که جنگ دوم تحمیلی، عریان و وحشی، زندگی ما ایرانیها را تکانی داده که از روزمرگی در بیاییم. یعنی که «جنگ» «جهت» جدیدی به زندگی ایرانیها داده است. حساب که میکنم میبینم ایرانِ «زخمیِ سربلندِ دورانها» هر ۴۰ ۵۰ سال یا به عبارتی هر یکی دو نسل یکبار، جنگ را تجربه میکند …
