روزهای نابسامان بعد از زلزلهی ۵٫۸ ریشتری ۸ بهمن ۱۴۰۱ خوی، وقتی از زمین و آسمان، هی سیل محبت و کمک میبارید به شهر، یکروز یک بنده خدائی از انتشارات مکتب حاج قاسم زنگ زد و نشانی خواست برای فرستادن کتابی که تازه منتشرش کرده بودند و ضمنش از اوضاع خوی و مردم و لرزه …
نوشتن مهم است و از وقایع نوشتن مهمتر و نوشتن از وقایعِ مهم، بخش مهمی از وظیفهی کسیست که اولا در معرض اتفاقات مهم است و ثانیا بلدست ببیند و بنویسد. مهدی قزلّی که بقول خودش (از قضا مهدی قزلّی است)، این شانسِ چندین و چند باره را داشته که در معرض اتفاقات مهمی در …
از تلفنخانه مخابرات نزدیک چهارراه مارالان، یکی دو ساعت بعد از افطار، شبی حوالی آبان و آذر ۱۳۸۰ بود که اولین بار با او تماس گرفتم. آن سالها نه موبایل مثل الان فراوان و در دسترس بود و نه حتی خطوط ثابت تلفن را در هر خانهای میشد یافت. ولو اینکه خانهاش خانهی دانشجوئی باشد …
همهی ما ایرانیها صبح سیزده دی ۹۸ را تلخ شروع کردیم و همهمان با هوای ابری آن روزِ سخت خاطره داریم؛ خاطرهی تلخ. سردار سپهسالارمان در دل نیمه شب، کیلومترها دورتر از ما به شهادت رسیده بود و هر کسی که صبح بیدار شد و به هر رو که خبر را شنید، مات و مبهوت، …
اسم خوبی دارد؛ مراسم تکریم و معارفه. یعنی که مدیر قبلی را به جهت خدمتی که کرده، عزیز داشتن و تشکر کردن و مدیرِ تازه نفسِ جدیدالانتصاب را معرفی کردن. که بطرز رسمی به دستگاهها، ادارات و مردم بگویند که من بعد، کت تنِ کیست؟ طبیعیست که تکریم و معارفه شهردار شهر با مثلا تکریم …
سالی یکبار وسط چله تابستان، بچههای همکلاسی و همدانشگاهیمان در تبریز میآمدند خوی، میهمان باغ پدری جواد و او که پدرش از روحانیون طراز اول شهر بود و علاوه بر آخوندی، کشت و زرع هم میکرد و او و خواهر و برادرهایش را به کشاورزی خو داده بود، برایشان سنگ تمام میگذاشت در مراعات ادب …
با روحانی تا ۱۴۰۰ انتخابات ۱۴۰۰، عنوانی بود که به اختصار روی دو انتخابات سراسری ریاست جمهوری سیزدهم و شوراهای اسلامی شهر و روستای ششم در ۲۸ خرداد هزار و چهارصد برگزار شد گذاشته بودند و البته در بعضی شهرها و استانها، کنار این دو صندوق، صندوق رای برای انتخاب میان دورهی نماینده مجلس شورای …
یکی از همکارهامان قبلِ اینکه بیاید اینجا و همکار ما در سازمان آرامستان شود، راننده ماشین سنگین بوده. یه این جماعت در اصطلاح میگویند «شوفر بیابانی» و اصلش این است که این جماعت وجب به وجبِ شرق و غرب و شمال و جنوبِ ایران را با غربیلک و دنده و کلاج و ترمزِ ماشینشان متر …
کتاب برای کسی که آنرا نوشته در حکم اولاد است. و کسی که آنرا نوشته در حکم پدر. وقتی کتابی به دنیا میآید و نسخه اولش را میدهند دست کسی که آنرا نوشته، مثل آن است که طفلِ تازه به دنیا آمدهای را قنداق پیچ بگذارند در آغوش پدر و پدر محو تماشای مخلوقی شود …
نوبت واکسن ما رسید. زودتر از الباقی اقشار جامعه. اولش فکر میکردم شاید همکاری خوبی که با دوستان معاونت بهداشت دانشکده علوم پزشکی خوی داشتیم در این سال کرونائیای که گذشت و منجر به صمیمیت بیشتر از قبل شد، در جلوتر افتادن نوبت مایهکوبی ما بیتاثیر نبوده اما بعدش که سند ملی تزریق واکسن منتشر …