برابر فقه شیعه، مسلمین در ۴ نقطه غیر از شهری که برایشان وطن محسوب میشود، این اختیار را دارند که نمازهای چهار رکعتیشان را کامل بخواند: مسجدالحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و حائر الحسین. این چهار مکان را اصطلاحا اماکنِ تخییر (به وزن تغییر) میگویند.
فتوای مراجع در تعیین حدود برای چهار مکان بالا متفاوت است اما همگی اتفاق نظر دارند که زیر قُبّهی امام حسین علیهالسلام که اصطلاحا حائر الحسین خوانده میشود، نماز را میشود را کامل خواند. و زیر قبه یا #حائر_الحسین را حدودا شعاع ۱۱٫۵ متری ضریح مطهر امام شهید گفتهاند و آن همانجاست که امام باقر علیهالسلام فرمود «دری از درهای بهشت به آنجا گشوده شده است» و آن همانجاست که دعا در آنجا مستجاب است و گذشته از همهی اینها، نزدیکترین نقطه در عالم خاکی به پیکر مطهر سیدالشهداست و این به همهی #بهشت و دعاهای مستجاب و نامستجاب ارزیده و میارزد.
الغرض، جمعهی اخیر که به خوشی میهمان #کربلا بودیم، مشتاق بودم نماز جمعهی حرم را باشم و خیلی سال بود که جمعه را در کربلا نبودم و در صفوف نماز جمعه ننشسته بودم. قبلتر فقط یکبار و در سفری که چندماه بعد از سقوط صدام در زمستان ۸۲ کربلا بودم توفیق شرکت در نمازجمعه کربلا را داشتم که اگر روزی بخواهم قصه کربلاهای رفتهام را بنویسم، حکایت آن سفر و آن جمعه را هم باید بنویسم؛ انشاءالله.
الغرض، بعد از سقوط صدام تا یومنا هذا، سیاسیترین خطبهی نمازهای جمعهی عراق را در کربلا میخوانند و نمازجمعه کربلا، تریبون رسمی اعلام موضع مرجعیت (حضرت آقای سیستانی) است و شبکههای مختلف خبری پوشِشَش میدهند و این خطبهها وزنهای تعیین کننده در معادلات سیاسی اجتماعی عراق به حساب میآیند.
ضلع جنوبی صحن برای احداث سرداب (زیرزمین) مسدود شده بود و منبر و صفوف جماعت، در موازات ستونهای ایوان حرم شکل گرفته بود و طبیعتا جا برای آنهمه آدم که برای فریضه جمعه جمع شده بودند کم بود. درهای حائل بین ایوان و ضریح مطهر را هم بسته بودند و نمیدانم چرا بعد اینهمه سال و اینهمه اصلاح ریز و درشت در عادات و رسوم، هنوز فکری به حال زیارت ضریح مشاهد مشرفه، حین اقامه نماز نکردهایم و به جز قم در باقی بلاد مقدسه، حین اقامه جماعت، زیارت برقرارست و عیسا به دین خویش است و موسا به دین خویش و قضا را جماعتی از زائران حساب و کتاب میکنند که دور ضریح حین نماز خلوتترست و آنوقت را برای آویختن در حلقات ضریح برمیگزینند! و این ایراد واردی است که ما شیعیان به آن دچاریم! بگذریم… .
باری، هر چه بین صفوف گشتم، جا برای نشستن و حتا سر پا منتظر ایستادن نبود و لاجرم هدایت شدم داخل مضجع شریف که خلوت بود. خلوت که میگویم یعنی طوریکه میشد یک دل سیر نشست در دو متری ضریح و تکیه داد به دیوار و با امام طوری حرف زد که آیه (مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِین) میسر شود و دل را برای امام علیهالسلام، ریخت روی دایره و آویخت در شش گوشهی ضریح و با تمام تن و بدن و چشم و دل زیارتش کرد و حسرتِ ماندن یک بند انگشت جای نبوسیده در دورتادور ضریح را از دل بیرون کرد.
سالهای سال بود که فراغتی چنین دست نداده بود و چه حال خوشی! اذان ظهر را که گفتند، دودلِ اقامه نمازجمعه با جماعت بیرون از مضجع شریف و فرادا در جوار امام و زیر قبه نبودم! در فراغتِ گنج گونهی آن زمانِ بخصوص و آن مکانِ خاص، به اختیار، دو تا چهار رکعتی کامل خواندم و چه وطنی دلخواهتر از جوار امام شهید و چه اختیاری از این شیرینتر و خواستنیتر؟
و حیف که کلماتِ آدم کوچکی مثل من را گنجایش انتقال معانی بزرگی مثل آن مکان و زمان نیست!
از نماز که فارغ شدم، شیخ محمدحسن رحیمیان را دیدم که مشغول گفتگو با جوانی مابین ضریح مطهر و قبر حبیب بن مظاهر است و به جهت ارادتی که به او دارم و خدمت نیکوئی که در ایام ریاستش بر بنیاد شهید کرده بود رفتم سراغش و بابت زحماتی که برای یتیمان مانده از #شهدای_جنگ کشیده بود تشکر کردم و از آنجا که مقربان بیت است، خواستم که سلامم را به #حضرت_آقا برساند و اسم من و پدر شهیدم را نوشت روی دفترچهای که از جیب قبایش درآورد که سلام را به اسم برساند و حرفهای دیگری هم رد و بدل شد بینمان و بر خوشیِ آن حالِ بیمثال و تکرار در جوار امام شهید افزود و اگرچه توفیق نمازجمعه دست نداد ولاکن ساعتی همجواری در آرامش در کنار امام شهید به دنیا و ما فیها میارزد و الحمدلله که آن عیدِ جمعه به خوشی گذشت.