نوشتن بهترین و ماندگارترین ابزارِ نگه داشتن خاطرهها و اتفاقهاست. طوری که از اول تاریخ تمدن بشر و از زمانیکه خط اختراع شده، همیشه بوده و بعد از این هم خواهد بود و زرق و برق تکنولوژیهای جدید ولو با کیفیت ۴K آمدهاند و رفتهاند و نتوانستهاند ماندگاری و عمق کتابت و نوشتن را داشته باشند.
فرزندان آدم همیشهی خدا در طول تاریخ به سفر رفتهاند و سفر یعنی دل کندن از سکون و به حرکت در آمدن و افتادن در چرخهی دوار دنیا و دیدن چیزهای جدیدی که اگر وطنت مانده بودی، تا ابد از دیدن و تجربه کردنشان محروم بودی. و حج سفری است که دور زدن، ماندن، رفتن و بیتوته کردن و برگشتن دارد و به درازای تاریخ، از زمان آدمِ پیغمبر بوده و او اولین کس که جبرئیل بر او نازل شد و حج را به او آموخت و از آنروز به بعد، هر سال و همه سال فرزندان آدم پا جای پای پدران و نیاکان و گذشتگان، در روزهای معلومی از سال و از چهار گوشه پنج قاره در صحرای سوزان عربستان گرد هم میآیند و حج میکنند.
و این از جلوههای زیبای تاریخ است که اصل مانده و حاشیهها در گذر زمان عوض و بدل شدهاند. روزگاری مسافران قبله با شتر و استر و قاطر ماهها و شبها و روزهای ممتدی را در راه بودند که آیا به وقت به موسم حج برسند یا نرسند و امروز دعوا سرِ یکی دو ساعت پس و پیش شدن وقت پرواز است و دنیا آنقدر کوچک شده که نماز صبح را در وطن و ظهر را در فرودگاه و مغرب را در مکه میخوانی؛ به همین راحتی!
۱۲ سال پیش وقتی داشتم برای اولین سفر به قبله آماده میشدم رفتم در کتابخانه عمومی شهر و هر سفرنامهی حجی که داشت به امانت گرفتم. از خسی در میقاتِ مرحوم جلال تا خاطرات حج محسن رضائی و همه را خواندم و وقتی سوار هواپیما میشدم که در جده فرود بیایم یقین داشتم که همهی دانستنیها و بکار بستنیها و ملزومات سفر حج را میدانم و کیست که از من بیشتر و بهتر بداند!؟
و این از جلوههای زیبای حج است که در همان گام اول، وقتی هنوز لباس دنیا را از تن نکندهای و به جامهی سفید احرام در نیامدهای، تمام منیت و غرور و عُجب را به رندانهترین روش ممکن از تو میگیرد و تو را با دستهای خالی، با قبله و خدایش تنها میگذارد. فکر میکردم من که همهی تجربههای مکتوب در سفرنامهها را خواندهام، عالِمترین آدمِ عالَم در دانستن چند و چون سفر قبلهام و خدا همان اول کار چنان بینیِ خود بزرگ بینیام را به خاک بندگی مالید که مپرس.
الغرض، روزگاری در همین سدهی معاصر وقتی جلال حج میکرده، شرکتهای پستیای روئیده بودند در مشاعر مقدسه و مشاهد مشرفه که کاغذت را به کم از یک هفته میرساندند به دست اهل و عیالت در وطن و این در آن زمان چنان سریع و پرشتاب مینمود که انقلابی در ارسال مراسلات به حساب میآمد و چند ده سال بعد، در تابستان ۸۶ وقتی برای اول بار مشرف شدم، در همهی هتل ۲۴ طبقه صافی الیاس، فقط یک کامپیوتر بود که خط اینترنت Dial-Up داشت و کسی کاری بهش نداشت و اصلا اینترنت در سبد نیازهای مردم جائی نداشت و امروز که دارم اینها را مینویسم، در وقت ورود به عربستان شرکت موبایلی سیمکارت رایگان به حجاج میدهد با قابلیت پشتیبانی از اینترنت همراه ۴٫۵G و حاجی با چند ده ریال سعودی بستهای میخرد که این امکان برایش فراهم است که همهی بیست سی روزِ سفر، لایو بدهد به در و همسایه و قوم و اقربا.
الغرض، حج و مناسکش در همهی این هزارها سالی که از حج آدمِ نبی گذشته، ثابت مانده و شیوهی سفر و اسباب راحتی و مناسبات بین مسلمانانی که از چهار سوی دنیا میآیند و زبان مشترکشان حمد و سوره و طواف و سعی و حلق و تقصیر و رمی جمره و وقوف در عرفات و شب مانی در مزدلفه و بیتوته در منیست، تغییر کرده و زیباتر و کم و زیادتر شده است.
و من هر بار که میهمان اقلیم قبله میشوم، روزهایم را مینویسم که بمانند. و چه روزگاری ماندنیتر از روزهای خوبی که چشم در چشم سیاه زمین – کعبه- بدوزی و از او و برای او بنویسی. این یادداشتها، روایت ایام خوشیست که در ایام حج سالهای دهه نود خورشیدی با دوست به سر میشود و به مناسبات و مراودات و وقایع سرزمین حجاز و حج در آن پرداخته میشود.
و خط به خط این یادداشتها را با این آرزو مینویسم که خدا دیدار کعبه و طواف دورش را از سیاههی رزقی که برایم مقدر فرموده پاک نکند و حج را در نسل و فرزندان من پایدار کند و دیدار بیت و لمس حجرالاسود را قسمت همهی عشاق به کام رسیده و نرسیده نماید. الاهی آمین.