یکبار با مُرسی همزمان رسیدیم فرودگاه مهرآباد. شهریور ۹۱، روز افتتاحیه اجلاس سران عدم تعهد. فرودگاه پر بود از طیارههای سیاستمدارن از شرق تا غربِ عالم. از طیارهی دو طبقهی ۷۴۷ نخست وزیر هند که به طرز افراطیای به رنگ قرمزِ فلفلی رنگآمیزی شده بود و نشانِ تندیِ طبع هندوها را از دور داد میزد تا هواپیمای امبرائرِ دبیرکل سازمان ملل متحد که طیارهایست خانوادگی با گنجایش ده دوازده نفر و کوچک که آرمِ UNِ سازمان ملل را روی دم و تنهاش به آبیِ اسرائیلی نقاشی کرده بودند و طیارههای سریلانکائی و قطری و زیمباوهای و… که تنگِ هم چفت شده بودند در محوطه وسیع فرودگاه و تنها طیارهی مُرسی بود که به عرض پارک شده بود تا عبارت (جمهوریه مصر العربیه) روی بدنه هواپیما، فرو برود در چشم رسانهها که «برغم همهی اختلافاتی که با مصر داریم، رئیس جمهورِ اخوانیاش آمد ایران و در اجلاس عدم تعهد شرکت کرد.»
آن سال من دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم و آن روز تنها نوبتی بود که با طیاره از اصفهان برمیگشتم و عهد خورده بود به روز اجلاس و ساعتی که مُرسی رسیده بود و کل فرودگاه قرق بود و دو ساعت تمام هواپیمائی که ما درش زندانی بودیم را به یمین و یسار فرودگاه کشاندند و در عین اینکه به تنگ آمده بودیم، یک دور طیارات روسای جمهور دنیا را سیاحت کردیم که کنار هر کدامشان یکی یک مامور امنیتی زیر ظل آفتاب سرپا ایستاده بود به مراقبتِ فیزیکی از اسباب پرواز حضرات رئیس.
الغرض، مُرسی چهارمین رئیس جمهور مصر تنها رئیسی بود که با انتخاباتِ پس از انقلاب مصر به تخت جمهوری رسید و اخوانی بود و اِخوان المسلمین (گروه برادری مسلمانان) را میدانیم که سیاسیترین حزب در عالم اهل سنت است و تفکراتش را از سیدجمالالدین اسدآبادی به وام گرفته و در قریب به نود سال فعالیت که اکثرا زیرزمینی بوده، فقط در عهد (محمد محمد مرسی عیسی العیاط) بود که مجال تنفس گرفت و مرسی با تمام ادعائی که داشت، بزرگترین مانع تنفس حماس و جهاد اسلامی و مقاومت در مصر و کشورهای اطراف شد و در حضور دو ساعته و به دور از نزاکت سیاسیش در تهران که حتا برخلاف پروتکلهای جاری به دیدار رهبر هم نرفت و سخنرانی پرحاشیهای در روز افتتاحیه ایراد کرد و به خلیفه دوم درود فرستاد و بشارِ سوری را مورد هجمه قرار داد و رفت.
همه انتظار داشتند که مُرسی برآمده از انقلاب و رای مستقیم مردم مصر، به راهی برود که سالهای سال حسرت مجاهدان اهل سنت دنیای عرب بود و او به راهی رفت که نتیجهاش انسداد تونلهای زیرزمینی انتقال آذوقه از مصر به غزه بود و گفت به ننگنامه کمپ دیوید بین اعراب و اسرائیل پایبند است و در مدتی که قدرت داشت، نگذاشت یک موشک از اراضی اشغالی به سمت صهیونیستها پرتاب شود و استوارنامهای که برای سفیرش که به اسرائیل میفرستاد را با سلام و درود و به شمیون پرز شروع کرد و نتیجهی همهی خوش خدمتیها این شد که وقتی تاریخ مصرفش به سر آمد، یک شبه توسط ژنرالی که توسط او به فرماندهی ارتش گمارده شده بود از قدرت ساقط شد و به قفس رفت و با تحقیر تمام محاکمه و به اعدام محکوم شد و در ازای عجز و لابهای که کرد تخفیف شاملش شد و حکومت کودتا رای به حبس ابدش داد و دست آخر در همان قفسی که از روز کودتا در آن دچار بود نفسش بند آمد و یکراست رفت پای میز محاکمه الاهی!
و بماند که این وسط باز هم مثل همیشه، رئیس جمهور ترکیه از آب گلآلود ماهی خودش را گرفت و او را شهید خواند و جوانان عرب در توئیتها و استوریها به عزایش نشستند و آرزو کردند خدا او را شهید بپذیرد و از جرم و خطایش بگذرد و چه عبرت بزرگی شد تشییع جنازه او که در فضائی امنیتی و فقط با حضور خانوادهاش برگزار شد و طرفدارانش بعد از دفن برایش نماز میتِ غیابی اقامه کردند.
راستی! اگر مُرسی راه مماشات را به مقاومت ترجیح نمیداد و به جای مهار گروههای فلسطینی، لگام بر پوزه اسرائیل میزد و اگر عقب نمینشست و اگر از اولین و شاید آخرین فرصت اخوان المسلمین برای تجربه حکومتداری به نفع آرمانهای اخوان استفاده میکرد، امروز مصر عزیزتر و قدرتمندتر نبود؟