تکریم و تودیع و معارفه

اسم خوبی دارد؛ مراسم تکریم و معارفه. یعنی که مدیر قبلی را به جهت خدمتی که کرده، عزیز داشتن و تشکر کردن و مدیرِ تازه نفسِ جدیدالانتصاب را معرفی کردن. که بطرز رسمی به دستگاه‌ها، ادارات و مردم بگویند که من بعد، کت تنِ کیست؟

طبیعی‌ست که تکریم و معارفه شهردار شهر با مثلا تکریم و معارفه رئیس اداره تعاون روستائی در شمارگان میهمان‌ها و تنوع و مرتبه‌ی اجتماعی، سیاسیِ شرکت شرکت کنندگان در مراسم، تومنی صنار فرق داشته باشد و چون شهرداری نهادی‌ست به وسعت همه مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتا سیاسی شهر، برای راهی کردن مدیر قبلیش و خوش‌آمد گوئی به مدیر جدید، باید سالنی وسیع تدارک ببینی و تشریفاتِ خاص مهیا کنی و شأن میهمان و میزبان را یک‌جا مراعات کنی و چه سخت است تنظیم این مناسبات به نحوی که نه سیخ بسوزد و نه کباب. و طالب و مطلوب، هر دو راضی از سالن بیرون بروند.

الغرض، دیروز سه‌شنبه، ۲۳ آذر ۱۴۰۰ مراسم تکریم و معارفه شهردار خوی در سالن اداره ارشاد برپا بود و هرکس نداند، من یکی به اتکای مرارتی که در ایام معاونت فرهنگی چشیده‌ام، نیک می‌دانستم که دوستان اداره ارتباطات شهرداری از شنبه تا خودِ ساعتِ صفر شروع مراسم و در طول آن، چه آدرنالینی در سطح خون‌شان تراوید و چه استرسی کشیدند تا مجری، ختم مراسم را اعلام کند.

سوای صحنه‌آرائی حرفه‌ای و استفاده از جلوه‌های ترکیب شده‌ی نور و رنگ در بنر پشت سن و اجزای صحنه، ترکیب مدعوین هم درخور توجه بود و من که در مدخل بالائی سالن نشسته بودم به تماشای آدم‌ها، متوجه بودم که دعوت‌نامه‌ها به دقت نوشته شده و تقریبا کسی از موثرین شهر، از قلم نیفتاده است.

به رسم ادب، اعضای دوره‌ی حاضر شورای شهر، در ورودی سالن، سرپا و نشسته به خوش‌آمد مشغول بودند و بین سخنرانی‌های قبل از تجلیل و اهدای حکم، کلیپ‌های زیبائی از خوی، بازار و آثار تاریخی و تندیس‌ها و تفرج‌گاه‌ها و چشم‌اندازهای شهر که با موسیقی تلفیق شده بود و بر حظ بصر می‌افزود، خستگیِ یک‌نواختیِ شنیدن حرف‌های رسمی را می‌کاست و دست مریزاد به اسماعیل لطفی که اجرای عالیش را دوست داشتم و به جد، چندین و چند پله ترقی کرده است در اجرا.

اگرچه وقت هر سخنران به جهت عدم تلاقی وقت جلسه با موعد اذان ظهر، ۷ دقیقه معین شده بود، اما سخنرانان در ایران معمولا به این بازه‌های معین شده از سوی مجریان اعتقادی ندارند و سجاد چهره‌آراء (رئیس شورا)، حسین عباسی (فرماندار)، آیدین رحمانی رضائیه (معاون عمرانی استاندار)، عادل نجف‌زاده (نماینده خوی و چایپاره در مجلس) و حجت قاسم‌خانی (امام جمعه) سخن راندند و آقای نماینده به گزارش عملکرد خویش پرداخت و آقای سجاد به اجمال از کارهای ۱۰۰ روزه‌ی اولِ دور جدید شورا گفت و آقای امام جمعه به حق، به روزی اشاره کرد که دوباره دور هم جمع خواهیم شد برای بدرقه یکی از مدیران و نهیب داد از قرآن و روایت که «کاری کنیم و طوری کار کنیم که برای روزی که باید!، جواب مهیا داشته باشیم.»

و سخنرانی‌ها، آن‌قدر طول کشید که نزدیک وقت اذان شد و سیدِ جلیل‌القدری که بغل دست من نشسته بود، شال و کلاه کرد و رفت که به جماعتش برسد. لحظاتی قبل از آن‌که ادمین یکی از صفحات اینستاگرامی، جلو بیاید و اجازه بخواهد که عکس بگیرد و در صفحه‌اش تگ‌مان کند.

و کار کشید به وقت اذان و هی منتظر بودم که مجری از محرم اکبرزاده (شهردار سابق) که بخشی از آئین امروز برای تکریم او منعقد بود، دعوت کند که چند کلمه‌ای هم او در خدمت حضار باشد و جایش، از مسئولین رده بالای نشسته در صف اول خواست که برای تقدیم الواح تقدیر و نیز اعطای حکم شهردار که به امضای احمد وحیدی (وزیر کشور) رسیده بود، بیایند بالا و بنا شد ابتدا لوح تقدیری که آقای امام جمعه امضا کرده بود اعطا شود و مجری اسم شهردار سابق را خواند که بیاید بالا و اکبرزاده با ماسک رفت و با تک به تکِ آن بالائی‌ها دستِ مودت داد و وقتی رسید به امام جمعه (که انتهای صف، کنار دست مجری ایستاده بود) لوح را نگرفت و از مجری خواست کنار رود و ماسکش را برداشت و سلامی به حضار کرد و با صدائی که طول کشید لزره‌هایش خفیف شوند، گله کرد از این‌که چرا وقت اختصاص نداده‌اند به او که تشکر و اعتذار کند و مگر او قرار بود چه نبایدی را بگوید که ترسیده‌اند و نخواستند که حرف بزند و ده دقیقه‌ای جماعت بالای سن که از دادستان و امام جمعه بگیر تا معاون استاندار و رئیس نظام مهندسی استان را شامل می‌شد را سرپا نگه داشت و آماری داد از مدیریت مالی‌ و منابع انسانی که در دوره‌ی ۵ سال شهردار بودنش و قبل از آن، معاون اداری مالی بودن در شهرداری خوی از سال ۱۳۷۸ کرده بود و ختم کرد سخنش را به تشکر از همکاران شهرداری و گفت که صندوق شهرداری وقتی تحویلش می‌داده، مملو از ۲۰ میلیارد تومان وجه نقد رایج مملکت بوده و تمام.

و این‌که لحن و ادبیات و برخورد و تعامل و نگاه محرم اکبرزاده، کاملا منطبق بر نگاه آن دسته از مدیرانی‌ست که تجربه مدیریت در دهه هفتاد را دارند و جالب بود دیروز که داشت حرف می‌زد، انگار که صدای دوست قدیمی‌ام ایوب ایوبی بود که از حلقوم او برمی‌خواست. بماند که این دو، هیچ وجه اشتراک فکری و مدیریتی نداشتند و ندارند! تمام.

قصه‌ی تشنج در جلسه به همین‌جا ختم نشد و فرماندار دوباره رفت پشت تریبون و گله‌ کرد از این‌که دیرتر از همه خبردار شده قرارست مقامی از استانداری بیاید در شهر و بعدش مجری حکم حسن نصراله‌پور را خواند و دعوتش کرد بالای سن و حکم به دست معاون استاندار به او تقدیم شد و رفت پشت تریبون و مثال زد از روزی‌که شهردار فیرورق بود و فرماندار وقت، او را به جلسه‌ی مرتبطی در حوزه مسئولیت و مأموریت او، دعوت نکرده بود و او گله‌ای نکرد و بعدش از تقریبا ۱۰۰ روزی گفت که سرپرست شهرداری بوده و از اکبرزاده تشکر کرد و گفت که در این ۱۰۰ روز به قدری که دلش می‌خواسته، نتوانسته خدمت کند و از خدا خواست که توفیق و همت خدمت را به او بدهد.

خوبی این جلسات، خاصه بعد از نزدیک به دو سال حبس نامرئی در زندان کرونا، دیدار دوستانی بود که از دیدار آخرمان خیلی گذشته بود و لابلای خوش و بش‌های بعد از جلسه در محوطه بیرونی سالن، یکی از دوستان دست‌اندرکار مراسم گفت که شورا برای وقت ندادن به شهردار سابق دلیل داشت و دلیلش را هم گفت. که اگر آن گپِ سرپای بعد از جلسه و آن مکالمه کوتاه در خصوص حاشیه بوجود آمده نبود، شاید من هم یک‌طرفه به قاضی می‌رفتم… . و شنیدم البته از قولِ رئیس شورای شهر که دو روز قبل مراسم، عدد و رتبه‌ی میهمانان ویژه را به اطلاع فرماندار رسانیده بود و نمی‌دانم چرا دیوار حاشا برای مدیرانِ مانده از دولت بنفش، بلند است… .

الغرض، کسی آمد و کسی رفت. مثل همیشه‌ی دنیا که محلِ ماندن نیست… .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.