پارسال همین موقع، عزیزِ نزدیکِ جانی پرسید؛ «سال دیگر همین موقع، وقتی ۴۰ را رد کردی، لابد برانگیخته میشوی! بنظرت خدا تو را در چلهی سالهای عمرت به چه رسالتی مبعوث کند که نه سیخ رسالتش بسوزد و نه کبابِ رسولش؟»
عزیزِ نزدیکِ جان، برخلاف معمول که مرا دچار سوال سخت و کنش و کرنش و خم و راست شدن نمیکند، اینبار از آن سوالهای سخت پرسید و وادارم کرد به فکر کردن. (کاری که معمولا نمیکنیم!) و بماند که فیالمجلس چیزی پراندم که عریضه خالی نمانَد و او نگاه عاقل اندر سفهیش را با خنده جایگزین کرد و به طنازی رد شد از مساله و من ماندم و چالش بزرگی که سوال اصلیش این بود «خدا از اینکه چهل سال به تو عمر داده دنبال چه بوده و اگر نبودی کجای کار جهان لنگ میماند و حالا که هستی چه تابی را از چرخِ هزار سکندری خوردهی دنیا گرفتهای خیرِ سرت؟!»
و در این یک سالهی اخیر شاید کمتر روزی بوده که به روزگار بعد از چهل سالگی فکر نکرده باشم و هی این فکر کردنها روزِ رسیدنِ به چهل سالگی را برایم برجسته و مهم کرده؛ برای منی که تولد و روز تولد و تولد گرفتن و شمع روشن و فوت کردن روی کیک و دست زدن و جیغِ شادی کشیدن، هیچوقت معنا نداشته و ندارد. و بماند که امروز ماه گرفتگی داریم و حینش نماز آیات واجب است و این یعنی که یعنی… .
میترسم. از نقلی که شنیدم که فرمود «بنده اگر تا ۴۰ سال آدم نشد، دلش مُهرِ شیطان میخورد و میرود قاطی باقالیهای شیطان… .»
میترسم از اینکه چهل سالم شده باشد و ندانسته باشم کجای کار و راهِ دنیا باید میبودم و آیا هستم؟
میترسم از حجمِ ندانستنهای بسیاری که اگر ردیفشان کنم روی کاغذ و کاغذهای سیاه شده از لیست ندانستههایم را روی هم زیر پایم بگذارم دستم به خورشید برسد.
میترسم از حیرت و تحیر و تاریکی که هی دارد روز به روز بیشتر و بیشتر میشود و از خدا که پنهان نیست و از شما هم پنهان نباشد؛ خیلی وقتها فکر میکنم نسل پدران ما دنیای روشنتر و سادهتری را زندگی کردند تا به پله آخر برسند… .
و نمیدانم که با این اوصاف؛ آیا روز تولد آدمی که من باشم، با راهی که رفتهام و میخواهم بروم، تبریک گفتن هم دارد؟
الغرض
اگر دعای روز تولد آدم مستجاب است
بیا دعا کنیم که در سال و ماه و روزهای باقی مانده از عمر من
که نمیدانم عددشان را
وعده خدا محقق شود و چشمها روشن از دیدار یار سفر برده که فرمود:
ما در انتظار رویت خورشیدیم… .
دیدگاهها
تولدتان مبارک حضرت برادر
نویسنده
مخلصیم آقای دکتر دوست داشتنیِ عزیز.