سفر

مینیاتور

راه‌پیمائیِ دی‌روز، نسخه‌ی کوچک و شبیهی بود به جمعِ میلیونی پیاده‌گانِ زائرِ اربعینِ سیدالشهدا و دی‌روز بعد یکی دو ماه، خاطره‌ی خوب صدای قدم‌های محکم و متراکم برایم زنده شد و برای همراهانی که راه‌پیمائی اربعین را نبودند توانستم شرح کوچکی از شوری که بود را تصویر کنم… .

کــــــــــــوچ

مرگ، ناگهانی‌ترین اتفاق عالم است و خبرش ناگهانی‌تر و حیرت‌بارتر. این‌که اول صبح، آفتاب نزده، بشنوی کسی که هم‌این دی‌روز داشت راست راست جلوی چشمت رژه می‌رفت، افتاده و مُرده و حالا نعشش زیر دستِ مرده شور دارد تغسیل و تکفین می‌شود، کمِ کمش ممکن‌ترین اتفاق زندگیت را در نظرت مجسم می‌کند و می‌فهماندت که …

آدم‌های خوبِ شهر

خبر را یک‌هوئی به‌ش دادم؛ «پاسپورتت را زود برسانش به‌م تا کارهای ثبت نام و ویزایش را ردیف کنیم. سر برج ان‌شاءالله عازمی.» بی‌مقدمه و بی‌آنکه ذهنش آماده‌ی شنیدن هم‌چه خبری باشد. طول کشید تا بگیرد چه می‌گویم و اشکش جاری شود. روی لایه‌ی اشکی که چشم‌هایش را پوشانده بود، شنید که یک بنده‌ی خدائی، …

کربلا سنگ نشانیست که ره گم نشود!

ما نه لایق بودیم و نه قابل. اگر به ما و آن‌چه از ما سر زده و می‌زند بود، هیهات که دست‌مان به ضریح شش گوشه و هم‌قدمی با زائرانِ عاشقی که جز از وصال محبوب در سر نداشتند، می‌رسید. معترفم که تک به تک قدمی که تا آن کعبه‌ی شش گوشه برداشتم، از باب …

هلا بزوار سجاد،هلا…

در فرهنگ عامه‌ی عراقی‌ها، اربعین علاوه بر زیارت امام حسین، حاوی زیارت امام سجاد علیهما سلام نیز هست. راه به راه در مسیر پیاده روی دسته‌های شبیه‌خوانی‌ای راه می‌افتند که روضه‌ی مصور بازگشت کاروان اسرا به کربلا هستند و شاخص کاروانیان حضرت علی ابن حسین علیهما سلام است و انگار مردم هم‌قدم امامِ بعدِ سیدالشهدایند …

الفت

و کسی جز امام قادر نیست کینه‌های کهنه‌ی دو ملت را طوری از دل‌ها بزداید که تو انگار کن از روز اول هیچ کینه و قهر و غضبی در بین نبوده و انگار نه انگار که این دو کشور تا همین چند سال قبل برای هم تیغ از رو بسته بودند و ام‌روز به مدد …

قرآن

در ساعات طلائی سحر، وقتی که اهل شب مشغول مناجات و دعا و استغفار بودند، کمی قبل اذان صبح از بلندگوی همه‌ی موکب‌ها صدای دل‌نشین قرآن بلند بود که؛ «ان قرآن الفجر کان مشهودا» + و بعد اذان و ادای فریضه‌ی صبح هم. تا وقتی آفتاب اشعه‌های طلائی‌اش را می‌نمایاند. همه‌ی زائران سیدالشهداء سحر را …

دیدار

متحیری! از این‌که آقا، آقای مثل توئی هم هست. از این‌که در دستگاه و دفترش اسم تو هم بوده. از این‌که نام تو هم توی لیست دعوت شده‌گان بود که توانستی این‌همه عمود را جلو بیائی و یادت می‌افتد لب مرز به رفیقت گفته بودی «تا با گنبد و گل‌دسته‌ چشم در چشم نشوم باورم …

خوش آمدید

شهرداری هر شهری در هر نقطه از دنیا، در اولین قدمی که داخل محدوده‌اش می‌گذاری تابلوئی علم کرده که به میهمانان خوش آمد می‌گوید و به عمرم، هیچ «خوش آمدید»ی به قدر خیر مقدمی که در ده دوازده کیلومتری حرم و ابتدای محدوده‌ی شهر کربلا زده بودند به جانم ننشست. و تو انگار کن خستگی …