آیه

نصرت نزدیک

کسی به قدر حضرت آقا امید در دل‌ها تزریق نمی‌کند و کسی به قدر ایشان، آیات نصرت و پیروزی برای‌مان نمی‌خواند و کسی مثل ایشان دلش به تحقق وعده‌ی حتمیِ الاهی قرص نیست که فرمود: وَ لَیَنْصُرَ‌نَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُ‌ه! + و باز کسی نیست که مثل ایشان نبرد با صهاینه‌ی نحس و نجس را …

مـــــدِّ ممتد

نصرتی که خدا برای اهلش مقدر فرموده با اراده‌های سنگین توپ و حرکت شنی‌های تانک روی رمل‌های به خون آغشته‌ی غزه و بی‌شمار سورتی پرواز هدف‌مند و بی‌هدفِ بمب افکن‌های هوشمند، مهار شدنی نیست. این وسط اما خون کودکان خواهد ریخت تا آبروی نداشته‌ی مثلن مسلمان‌های عربِ حامی صهاینه‌ی وحشی، بیش‌تر از پیش بریزد و …

و ان عُدتُم عُدنا!

با سگ خبیثِ نحسِ نجسِ هاری که جز زور نمی‌فهمد به‌ترین زبان مکالمه، نشاندن مشت پولادین است و داغ و درفش در صورت کریهش. الغرض، دی‌روز که حضرت آقا فرمودند لازمست کرانه‌ی غربی و اراضی حول و حوش قدس شریف هم مثل غزه مسلح شوند، بارقه‌ی امید در دل‌مان روئیده که انبارهای سلاح مقاومت در …

خیبر خیبر یا صهیون!

صهاینه علیهم لعنت الله و الخلق اجمعین در چهارمین نوبتِ جنگِ نیابتی‌ای که راه انداخته‌اند، طعم تلخ ذلت و شکست را چشیدند. عبرت از جنگ سی و سه روزه، بیست و دو روزه، هشت روزه کافی بود که فهم ناقص‌شان نگذارد در گرداب جنگ چهارم گرفتار نشوند که شدند. و فی‌الحال در سایه‌ی حاشیه‌ی امنی …

آن شب قدر که این تازه براتم دادند…

و کاش همه شب تا سحر و تا خودِ خودِ مطلع فجر لیله‌ی قدر بود و تو بودی و دوستانت و ما غرق در بحر بی‌حد عنایتش مشغول به صید مروارید ذکر علی و اولادش تا خودِ خودِ سپیده دمان… یعنی مباد شبی بی تو بگذرد عمرم و یعنی وصال آئینه‌ای جز تو ندارد و …

ترتیل

تمام دل‌خوشی پیرمرد، پسرکِ هفت هشت ساله‌اش است که خدا هم‌این چند سال پیش و در روزهای پیرسالیش به او داده تا تمامِ همتِ پیرمرد صرف تمام دل‌خوشی‌اش شود و شهره‌ی شهر که سید سر پیری معرکه گیری‌اش گرفته… . آن‌چنان که تو فکر کن او جوانیست بیست سی ساله و سرحال و با حوصله …

سال‌گــــــــرد

و مثل برق و باد در روزهائی که دیگر سنگینی تو را نداشت سی‌صد و شصت و چند روز زمینی گذشت تا تو در آسمانی‌ترین اوج، یک ساله شوی! یک سالگی‌ات، عند ملیکٍ مقتدر مبارک؛ دوستِ من. دوستِ حالا شهیدِ من. خوشا به حال اهل بهشت که یک سال است میهمان خوش خنده و خوب …

انک لعلی خُلُقٍ عظیم

تو اگر نبودی اگر مبعوث نمی‌شدی اگر زمین و زمان از صدای دعوتِ به حقی که از حنجره‌ی داودی تو برانگیخته نمی‌شد مهربانی معنا نداشت و خُلق نیکو را کسی قدر نمی‌دانست. تو آمدی تا خوبی قدر بیابد و دوستی و دوست داشتن، بر هر چه غیر محبت است غلبه یابد. لیظهر دینه علی الدین …

آزادی

قسم به قطره قطره‌ی خونی که پای درخت آزادی ریختیم به تک به تک سروهای رها که شکستند در راه دوباره به دست آوردن خرم‌شهر به قدم‌هائی که با وضو پا به خونین‌شهر گذاشتند و مسجد جامع را دوباره دیدند؛ یک روز دوباره قدس را به آغوش اسلام برمی‌گردانیم و در اقصی نمازِ شکرِ پیروزی …