دمغ بود. با گرهی در ابروان و لب و لوچهای آویزان. پرسیدم باز چه مرگت شده که کلهم اجمعین کشتیهایت به گِل نشستهاند و دل و دماغ و حال و احوالت دیگرگون است؟ گفت: مرگ از این بالاتر که روز شب میشود و شنبه به جمعه میرسد و بهمن به اسفند و من همت نمیکنم …
بهار ویژهگی منحصر به فرد روزگاریست دچار تکرار که در هر بار چرخش به یک بو و به یک شیوه و به یک طرح نو حلول میکند. بهار زایش حیات است از دلِ مردهگی دِی و رویش جوانهاست از بارش سهمگین بهمن و سلم و سلام و صلحیست در لابهلای گدازههای اسفندِ آتشناکِ آخرِ هر …
گفت: بهشت همین نزدیکیهاست. کافیست دستِ اراده دراز کنی و چشمِ ارادت به اهل نظر باز کنی تا میهمان بهشتی شوی که همین نزدیکیهاست… . حرفش آنقدر یقین پشتش بود که یقین کنم که به رغم مدعیانی که منع عشق میکنند، جمال چهرهی آدم خوبهای شهر، حجتِ موجه ماست! شاید! حتی فهمیدم که | وَ …
اسمش برازندهی مرامیست که دارد؛ غلامعباس! پیرغلام دربار حسین است و موی سر و ریش را در راهِ محبتِ حسین سپید کرده. هر جا کار خیری بوده، پیشقدم بوده و هر قدمِ خیری که برداشته با قصدِ قربت است. حاج غلامعباس که موذنِ جماعتِ صبح و ظهر و شب است و مداح و کمیل خوانِ …
یکهو وسط حرفهای کاملن بیربطی که نه به جنگ راه داشت و نه به یهود و اشغالگری ختم میشد، در آمد که زندهام فقط به عشق نبرد با یهود و ریختن خون پلیدترین قوم تاریخ و زدودن ننگ اسرائیل از صفحهی جغرافیا و صحنهی جهان +. و گفت این تنها آرزوئی است که حسرت برآورده …
قاهر ۳۱۳ بر فراز آسمان و جماران در اقیانوسهای آزاد کلکسیون پهپادهای سید علی هم کمکم دارد تکمیل میشود سجیل و شهاب و زلزال در پوست خود نمیگنجند پسر عموهای پیشگام و داروین تمام گزینههایشان روی میز است اما بوی نم از زیر میز برخاسته فجر ۵ و ایوب فوق تخصص شدهاند در محو غدههای …
هربار که تلهویزیون تصویر حضور آقا در مزار شهدای هفتم تیر و من بعد آن قدم زدنش را در جوار شهدای بهشت زهرا نشان میدهد، هر بار که گذر آقا میافتد سمت مزار چمران، هر بار که آقا عبا به دور خود پیچیده و عصا به دست از کنار قبر همرزم شهیدش + میگذرد، هر …
نمیدانم با اینهمه زلزلهی ریز و درشتی که امسال دور و اطراف ما را لرزانده و میلرزاند، چرا تکان نمیخورد و ترک برنمیدارد و نمیشکند این بتِ بزرگِ حائلی که میان ما و خورشید حائل شده و این بنای عظیمِ حجاب پس نمیرود… این همه زلزله، آن هم در یک سال با اینهمه تکانه و …
دو پاکت آجیل، یکی مرغوب و دیگری نامرغوب جلوی دستش بود و هر از گاهی ناخنکی به یکیشان میزد. پیرمرد سرایدار که آمد تو، پاکت آجیل نامرغوب را گرفت سمتش که؛ مُشتت را پر کن و بعد انگار فکری به نظرش آمده باشد، کلهم اجمعین پاکت را داد به او که تا وقتی آخرین مریض …
سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامهی به دقت بسته شدهاش ولی تک و توک موهای جو گندمیاش معلوم میکرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفریاند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کردهای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …