عیسا که بیاید نور میآورد از آسمانِ چهارم و کلمهی خدا را که او خود کلمهی خدا بود؛ إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَه یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّـهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْه اسْمُهُ الْمَسیح عیسَى ابْنُ مَرْیَم وَجیهًا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِین… + عیسا که بیاید سپاهی از اهل انجیلِ راستین را میآورد برای یاریِ مرد …
در چشمم رعنا و زیباترین جوان روی زمین بود وقتی با آن قد رشید و سر و ریش مرتب و لب خندان از در آمد تو. لباس فرمش، سبزترین یوفیفرم دنیا و زیباترین تنپوشی بود که یک جوان میتواند داشته باشد و روی سینهاش نشانِ خوش نقشی که آیهی « و اعدوا لهم…+» رویش حک …
مولوى مَثلى دارد، من از آن خیلى لذت مىبرم؛ مىگوید: این آبها همهی پلیدیها را پاک مىکند -«یطهر» – نجاست خبثى و نجاست حدثى، هرچه واردش بشود، برطرف مىکند؛ اما این آب براثر آن مراجعات فراوان که همه را تمیز مىکند، خودش کثیف مىشود. خوب، حالا چه کار کنیم؟ آب که کثیف شد، باید چه …
آن سه قطره خونِ ریخته بر صحن دانشگاه آن سه آذر اهورائی که آذرخش اعتراض شدند و جهیدند به بیداد و کبر و نخوتِ شیطانِِ بزرگ و سه یارِ دبستانی که آدابِ ادبستانِ مسلمانی را حتا در دانشگاه پاس داشتند با خون، با شعور و با شعارِ مرگ بر زد و زور و تزویر، شعوری …
از من و شما هم سؤال میکنند دربارهى وعده و عهدى که با خدا کردیم؛ ما با خدا معاهده داریم. حالا در این آیهى شریفه – مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدوا الله عَلَیهِ + – این عهدى که میگوید مؤمنین با خدا بستهاند و بعضى از مؤمنین به این عهد بهنیکى وفا کردند و …
صبح، کلهی سحر در آن سرمای سوزناک که تا مغز استخوان انسان فرو میشد و لزره از اندام صادر میکرد، در ازدحام سرویسهای بهداشتی که صفشان تا حوالی دربِ خروجی پایگاه مقداد (محل اسکان کاروانِ استانِ ما) کشیده بود، نمیدانم از کجا ساختمانی را کشف کرد که مختص از ما بهتران بود و محلِ استراحتِ …
“هی دست میرود به کمرها یکی یکی وقتی که میرسند خبرها یکی یکی ‘ خم گشته است قد پدرها دو تا دو تا وقتی که میرسند پسرها یکی یکی ‘ سردار، بی سر آمدهای تا که خم شوند از روی دارها همه سرها یکی یکی ‘ رفتی که بین مردم دنیا عوض شود درباره بهشت …
امسال بیا و ما را در خیل همراهانت بپذیر. بیا و ما را طفیلی کاروانت کن. بیا و ما را به میهمانی عطش بَر و عطشانمان کن… ما را سایهی عَلَمّ هیئت تو ثواب خلد برین دارد و گر نعمت وصل تو برازندهی ما نیست بگذار که در سایهی دیوار تو مانیم!
هر چه فریاد دارید؛ بر سر آمریکا بکشید… . حضرت روحالله – – – قُلْ مُوتُوا بــِغَیْظِکُم +
بعدِ آن دعوا و آن گفت و شنود در آمد که من از اینهمه خاطره که نوشتهام از آن روزها فقط خواستهام بگویم که؛ مجید، بندهی دستخالی خدا با دستان خالی وارد غائلهی غرب و کردستان شد، دستخالی بود وقتی که جنگ تمام شد و دستخالی است امروز با اینهمه یادداشتِ روزهای جنگ و دستخالیست …