رفقایت که جا ماندهاند، هر کدام پرت شدهاند به یک طرفِ دایرهی زندگی و دچار دور ِ باطلی به اسمِ تجارت و درآمد و پول و شهرت که تنها دستآوردِ ماندنشان شده. اینروزها آدمهائی را میبینم که روزگاری نزدیکترین آدمها به تو بودهاند و امروز هیچ صنمی با تو نمیتوانند داشت! همآن بهتر که نماندی …
یادت مانده آن تیرماهِ داغ را که بردمت سر ِ مزار ِ شهدای هفتمِ تیر و “صد دقیقه تا بهشت” را برایت خریدم؟ یادت مانده یک شبه تمام کتاب را خواندی و برش گرداندی که من هم بینصیب نمانم و هر بار که در لابهلای کتابهایم چشمم میخورد به آن، یاد تو میافتم و خنکای …
بعد از اینکه هر رَطب و یابسی را بهکار انداخت که مگر نظرم برای مذاکره و جلبِ نظر ِ استادش جلب کند و طرفی از هیچکدام از راههائی که آزمود، نبست، در آمد که نیتش خیر است و تهِ کار منتهیست به هدفی فرهنگی و اجتماعی و شما – من – که با این سر …
روزی فراموش نشدنی در تاریخ خوی (گفتاری از برادر عزیزم، دکتر علیرضا مقدم- منتشر شده در صفحهی اجتماعی ایشان) سوم تیرماه سالروز حمله ارامنه به شهر خوی و دفاع مردم بیپناه شهر از آن در تاریخ سوم تیرماه ۱۲۹۷ شمسی است. به پاس گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان آنروزها، بخشهایی از نوشتهای را که سالها …
با خودم فکر میکنم حالا؛ کسی که تا دیروز و پریروز، هر از چند روزی وقتی بهمان زنگ میزد، روی صفحهی نمایشِ تلفن اسمش میافتاد: “ابراهیمی، محمد” را چهطور مِن بعد باور کنیم که نیست و “شهـــید” است؟ و دیگر اسمش روی صفحهی نمایشِ تلفنمان نمیافتد؟ با خودم فکر میکنم حالا؛ محمدمان چه داد که …
محمدمان که روی دستها بالا رفت باران از بالای آسمان ریخت روی تابوتِ کموزنِ محمد و بر سر و روی مردمی که آمده بودند محمدمان را تا بهشت بدرقه کنند. محمد که روی دستها بالا رفت باران بارید و وقتی روحِ آرامَش در آغوشِ فرشتهگانِ موکلِ بارانِ رحمت خداوندی تا بالاترینها اوج گرفت و جسمش …
یکروز دیدم موهایش را از ته تراشیده. با آن قیافهی محجوب و لبان نازک و کشیده و همیشه پر از خنده، با کلهی تاس و کلاهِ پشمی، اعجوبهای شده بود. آنروزها تازه رفته بود در سِلکِ طلابِ علومِ دینی و تقوای مثال زدنیاش تا اعلا درجهی ممکن پیش رفته بود. از لباسِ سربازی امام عصر …
خبر ِ محمد را عصر آوردند. گفتند بیا سهامت را ببر. سهامِ شهادت را… .
شاخصِ شناختِ شیعه شباهتیست که به عَلَمدارش دارد و میتواند داشته باشد. شیعه، به تشابهی که به امامش دارد، به تشابه اعمال و کردار و منطق و خُلق و خَلقش به امام، شیعه است و آنکس شیعهتر که تشابهش بیشتر. علیِ اکبر ِ امام حسین (علیهالسلام) هم لابد شیعهترین و شبیهترین بود که همیشهی خدا …
پیرزن که دیگر نایِ ایستادنِ سر پا و رفتن پیاده تا سر صندوق را ندارد سپرده که آدم بفرستم عقبش که در ساعتی که حوزهی اخذ رأی خلوت است، بیاید و رأیش را بدهد و نماند به عصر و شلوغی شعبات. هر بار که وقتِ انتخابی میرسد، با هزار زحمت شمارهام را میگیرد که یادم …
