شیعه‌گی

شاد شود هر کس که آن جا را ببیند

سامراء شمالی‌ترین شهر زیارتی در عراق است. شهری بین دو شعبه‌ از رود پر آب دجله که حالت جزیره‌ای به آن داده و روزگاری پایتخت خلفای عباسی بوده و از جلوه و جمال و جلال و مدنیت آن‌قدر داشته که اسمش را از روی زیبائی‌هائی که داشته انتخاب کرده‌اند؛ «سُرَّ مَن رَئا» که یعنی شاد …

حب الحسین یجمعنا

ذائقه‌ی مردم عراق مخصوص خودشان است. ذائقه‌ای که با سایر اعراب هم متفاوت‌شان کرده است. عراقی‌ها سبک زندگیِ خاص خودشان را دارند. سال‌ها قحطی و جنگ و ستم‌کِشی از طاغوتِ ملعونی مثل صدام و بعدش اشغال و ترور و وحشت و ناامنی، فراغتِ آباد کردن مملکت و ایجاد و حفظ زیرساخت‌های بهداشتی را از مردم …

او یافت مرا

حسابی گرم کرفته بودیم و در اوج صحبت بودیم. هر دو لبخند به لب داشتیم و اگر مشغول صحبت نبودیم، حتما داشتیم با همه‌ی وجود به حرف‌های طرف مقابل گوش می‌کردیم. گفتم: “How did you find imam Hossein?” (امام حسین علیه‌السلام را چطور پیدا کردی؟) لحظه‌ای تأمل کرد و گفت: “He find me!” (او یافت …

ما همه عاشقان حسین بودیم

آرزو داشتم؛ خداوند دشمنان دین را از سر راهم بردارد و چون پرنده پر بگیرم و حرم حسینی را در آغوش بگیرم. از عوض من به کربلا بروید… . عکس مرا یک گوشه‌ی آن حرم شش‌گوشه بزنید و اگر کسی پرسید این عکس کیست؟ بگویید: «این، یکی از عاشقان حسین بود… .» مگر نه اینکه …

جشن تولد

و در جواب آن‌که از او در فقره سال و روز و ماهِ تولدش پرسیده بود گفت: من متولدِ تابستانِ داغِ هشتاد و یک‌ام؛ آن شب جمعه که برای اول بار زائر حسین شدم… . یعنی به حسابِ عددهای دنیا، چهارده ساله.

حسینیه‌

داشت به رسم اهلِ سنت وضو می‌گرفت که من و دوستم که عمامه به سر داشت، داخل وضوخانه‌ی مسجدِ بین‌راهی شدیم. داشت به رسمِ مسحِ پای اهل سنت، پای چپش را می‌شست. شیخِ جوان عمامه به سر را که دید، پرسید: «حاج آقا! مزد کسی که نیتی از دلش بگذراند چیست؟» شیخِ جوانِ خنده‌رو به …

سخت؛ مثل صخره

کنت دما رانش: «ایرانی‌ها افراد سرسخت خاورمیانه اند که وقتی دارای احساسات مذهبی می‌شوند، دوبرابر خطرناک می‌شوند. اکنون شناخت، مطالعه و نبرد با آن‌ها در سطوح مختلف، بیش‌تر از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. در حال حاظر ایرانیان شیعه به خوبی برای مبارزه، که همیشه بخش جدایی‌ناپذیر تاریخ، فرهنگ و مذهب آنها بوده است …

پرچم به اهتزاز در آمد، محرم است…

یکی دو سه سال قبل، در بعد ازظهری گرم از روزهای کوتاهِ پائیز در عراق، چند روز مانده به اربعین، حوالی شهر حیدریه، سی چهل کیلومتر مانده به کربلا، خسته و زار و نزار، برای چای و چاق کردن نفس و استراحتکی مختصر نشسته بودیم جلوی موکب اهالی بدره و خورشید پائیزی نهایت زورش را …

مستم از جام شراب الغدیر

غدیر است. عید است. عیدِ عیدهاست. حال همه‌ی ما خوب است. آن سان که مرغ روح‌مان در مثلِ هم‌چه شب و روزی چنان اوج پریده که تا کناره‌ی برکه‌ای برسد در سه راهیِ جدائیِ کاروان‌های حاجیانِ سالِ دهمِ هجری و شریک و شاهد روی هم انباشتنِ جهازِ اُشترانی باشد که برای پیامبر (ص) منبر ساختند …

اوخشامالار

اُوخشاما از جمله لغات زبان آذری است که معادلی در فارسی ندارند. از آن دسته عباراتی که باید برای فهماندنِ معنی‌اش به مخاطبِ غیر آذری زبان باید کلی صغرا و کبرا بچینی و دست آخر هم معلوم نشود که مقصودت را توانسته‌ای منتقل کنی یا نه. الغرض اُوخشاما واگویه‌ایست مرثیه‌ای شکل از زبان مادر و …