شیعه‌گی

چشمه‌ی آب حیات

می‌گفت: آیه‌ی آخر سوره‌ی مُلک را بخوان؛ «قُلْ أَرَ‌أَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرً‌ا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِین» + (به من خبر دهید، اگر آبی که می‌نوشید در زمین‌ فرو رود، چه کسى آب روان برایتان خواهد آورد؟) و بدان: این‌جا مقصود خدا از آبی که در زمین فرو رفته، حضرت سیدِ شهیدان است. آن‌جا که …

میان عاشق و معشوق، هیچ فاصله نیست…

می‌گفت: از روزی که حسین حجش را نیمه کاره‌اش وانهاد و با هرچه و هر کس که داشت راهی ابتلاء عظیم شد، خیلی‌ها آمدند حسین را از شتابی که داشت بازدارند؛ یکی با پیش‌نهاد سفر به سرزمینِ بی‌خطر یمن و یکی با گزینه‌ی کوچ به ایران و و آن دیگری که شیعه بود و از …

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین

می‌گفت: اهالی یمن، از به‌ترین پارچه‌ای که داشتند لباسی برازنده دوختند و با پیش‌کشی‌های بسیار آوردند به محضر رسول خدا و حضرت آن پیرهن کم نظیر را همان‌جا هدیه کردند به حسین. می‌گفت: پیراهن تبرکیِ پیامبر آن‌قدر برای حسین عزیز بود که پنجاه و چند سال آن‌را نگه دارد و نو نگه دارد تا برساندش …

باید که جمله جان شوی

می‌گفت: کس را راه به مقام بندگی و عبودیت محض نیست الا به این‌که راهش از شاه‌راه حضرت شاه شهیدان عبور کند و زلفش به زلف ابی‌عبدالله گره خورد. می‌گفت: هم‌این است که حسین بن علی را “ابی‌عبدالله” -پدرِ بنده‌ی خدا- نامیده‌اند. می‌گفت: سر سلسله‌ی عبادِ مخلصِ خدا، حضرت ثارالله است و باید برای به …

نصرت نزدیک

و کتاب کریم فرموده است؛ “کسانى که بناحق از خانه‌هایشان بیرون رانده شدند گناهى جز این نداشتند که مى‌گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‌شود، سخت ویران مى‌شد، و قطعاً خدا …

دست‌ها

سه روز تمام زیر ظل آفتاب و در هُرمِ گرمای آفتاب صحرای تفتیده‌ی حجاز و در کنارِ برکه‌ ایستاد تا یقین کند تک به تک مردمانی که روزِ هجدهمِ ذی حجه شاهد ماجرا بودند، با جانشینش دست بدهند و عهدِ هم‌راهی ببندند. نگو که بسیاری از دست‌ها نه به یاری و تبریک، که به نامردی …

چ

چ را دیدم. در بعدازظهری پائیزی که خوردن یک لیوان چای داغ و لم دادن جلوی تله‌ویزیون حال اساسی دارد. منتظر دیدار چمرانی بودم با نگاهی نافذ و کاریزما که مثل آن‌چه از او خوانده بودیم، شب به شب کارنامه‌ی روزی که سپری کرده بود را می‌نوشت روی کاغذ و وقتی در گرماگرم جنگ خیز …

صبر

صبر سخت‌ترین عنصر انتظار است. و این وقتی شیرین می‌شود که در ناامیدانه‌ترین لحظه، بارقه‌ی رحمتی سوسو کند و بفهمی که تمام سختی‌ها و شدت‌ها و بلایا، از چشمِ کسی که باید، دور نبوده است. وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَ‌ىٰ… .+

عید قربان

در هوای گرم حجاز، با لیاس احرام که بیش‌تر شکل حوله است تا لباس و در تمام ساعاتی که در تنت نشسته، خیس عرق است و سنگین و ناهم‌طراز، وقتی که خوابیده‌ای در دشت بی انتهای مشعر و خواب که چه عرض کنم، چرتی تا که شب را به سحر ببندی و همه‌ی چهار پنج …

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

نزدیکی‌های عرفه مهیای احرام حج و کوچ به عرفات و مزدلفه و منی حلق و تقصیر رجم شیطان لعین قربانی و بیتوته در چادرهای متراکم همه و همه بهانه‌ی آغاز دوباره‌ایست برای رسیدن به تو و کاش می‌دانستم رد قدومت زینت خاک کدام سرزمین شده است… .