از هم گشودی دست های باورت را
کردی بغل آنگاه باغ پرپرت را
‘
از روی چادر میکشی آرام آرام
روی سرش انگشتهای لاغرت را
‘
مادر شدی تا عشق را معنا ببخشی
نذر نفسهایش کنی چشمِ ترت را
‘
این استخوانها عطرِ شیرِ پاک دارند
پر کرده عطری آشنا دور و برت را
‘
تابوتها را میشماری ! … بیشمارند…
با گریه میچرخانی اینجا ساغرت را
‘
اینجا دیار تاجداران نیست… یعنی:
تاجِ سرت را میدهی تا کشورت را!
‘
تاجِ سرت را! ( اینکه چیزی نیست) حتا
گاهی برای کشورت باید سرت را …
به مادرانِ صبر؛ وحیده افضلی +
دیدگاهها
از روی چادر میکشی آرام آرام
روی سرش انگشتهای لاغرت را
تیزپاز مال شرقیه؟رزومه کاملشو پیدا نکردم تو نت