دوستم یکی دو ماهیست رئیس دانشگاه یکی از شهرهای همجوار شده است. آدم اهل نظر و مراقبهای است و دغدغههای مشترکِ فرهنگی و اجتماعی و حتا سیاسی داریم و به رغم اینکه ترافیکِ خودساختهای که هر کداممان برای خود ساختهایم و دیر به دیر هم را میبینیم، دورادور از حال و قالِ هم باخبریم و خوشیم.
دوستِ جدیدالریاست ما که به واسطهی شغلی که نو به آن مشغول شده، در جرگهی مسئولین فرهنگی شهر آمده و متصلاً میباید در برنامهها و دیدارهای فرهنگی شهر “شخصا حضور به هم رساند!”
قضا را یکی دو سه هفتهی قبل و در راستای همان دیدارهای فرهنگیِ تقویمی و از پیش برنامه ریزی شده به مناسبت روز دانشجو، به اتفاق جمعی از صغیر و کبیرِ مرتبط با موضوع رفتهاند به دیدار خانوادهی شهیدی که شهیدشان دانشجو بود وقتی به شهادت رسید. و مطابق معمولِ این دیدارهای کاملا بیخود و بیثمر (ذیلا خواهم گفت که چرا میگویم بیخود و بیثمر)، وقتی یکیشان خواسته از مادر شهید که از شهید برایشان بگوید و حرفی و خواستهای اگر دارد در ضمنش، حاضرند! بشنوند؛ شنیدهاند که شیرمادر شهید درآمده که حرفی ندارم و خواستهای هم. تازه اگر هم داشتم به شما نمیگفتم! روزی که پسرم رفت، دم در سپرد که «مادر اگر رفتم و شهید برگشتم، مبادا مبادا خم به ابرو بیاوری و سفرهی دلت را هر جا باز کنی و دستی سوی کسی دراز کنی. خودم هستم. حواسم هم بهت هست!»
و جمعِ فرهیختهطورِ دیدار رونده و عکس و گزارش تصویری گیرنده، سرخورده از جواب قاطع و به حقِ مادر شهید، به گرفتن عکس و نوشتن گزارش به بالائیهایشان اکتفا کنان، دیدار را به انجام و سرانجام رساندهاند!
الغرض، دیدار با خانواده شهیدان را در این سبک و در این چهارچوبها که الان انجام میشود مفید نمیدانم که هیچ؛ حتا مضر هم میدانم. چرا؟
اول اینکه این دیدارها با خلوص نیت انجام نمیشود و دیدارکنندگان به واسطهی شغلشان دیدار میروند و نه به خاطر حرمتی که برای شهید باید قائل بود و برکتی که در دیدار مادر شهید هست را نوعا متوجه نیستند. و اگر نباشد برنامههای ابلاغیِ از بالا، کسی سال به سال یاد شهید و مادر پیر و فرتوتش نمیافتد. چه اینکه سراغ دارم مادر شهیدی را که پسرش چوپان بوده و چون در هیچکدام از مناسبتهای تقویمی روز متناسب با چوپانی نداریم، اسم این شهید و خانوادهاش در لیست مرتبط با حوزه مسئولیت هیچ اداره و سازمان و نهاد انقلابی و غیرانقلابیای نیست و طبیعتا کسی از دولتیهای مسئول و غیرمسئول یاد مادر این شهید نمیافتد!
دو اینکه دیدارها و دیدار روندهها ادبیات مختصِ این دیدارها را بلد نیستند و آموزشی در این باب ندیدهاند و از سر حادثه اینجا به پناه آمدهاند و به واسطهی شغلی که دارند به دست دیدارها میروند و فردا که پست عوض کردند، برنامههائی از این دست هم از سیاههی کارهای روزمرهشان پاک خواهد شد. هر قوم و گروهی زبان خاص خودش را دارد و باید با هرکس به زبان خودش سخن گفت و این نابلدی باعث زدن حرفهائی میشود که آزردگی خاطر طرفین را فراهم میکند. یعنی مثلا وقتی به مادر پیرِ جوان از دست دادهای بگوئی «مادر! خواستهای اگر داری بگو!» طبیعی است که به مادر بربخورد و بدترش این است که این مادر، تاج افتخار مادرشهیدی بر سر دارد و با کریمان باید به زبان کرامت سخن گفت.
سه اینکه اگر فرض بگیریم شهید در ۲۰ سالگی به شهادت رسیده و مادرش آن سال ۴۰ سال داشته و الان سی سال از واقعه گذشته باشد به حسابی ساده و سرانگشتی خواهیم فهمید که مادر و پدر شهید اگر امروز در قید حیات باشند، اقلش ۷۰ را دارند و گسیل کردن بیست سی مسئول و همراهِ مسئول و عکاس و راننده و خبرنگار به خانه پیرزنی هفتاد ساله، چه در پی دارد الا زحمتِ مهمانداری؟ بماند که حضرات جاگیر که میشوند، مادر پیر را سوال پیچ میکنند که برایمان از شهید و نحوهی شهادتش بگو! و زخم کهنه را میشکافند بیآنکه مرهمی باشند و یا مرهمی داشته باشند و حرف پیرزن تمام شده و نشده، وقتِ ضیقِ حضرات تمام میشود و اجازه مرخصی میخواهند و مادر میماند و زخمِ کهنهی سرباز کردهاش.
چهار اینکه دیدار روندگان نه اختیار و نه بودجه و نه حتا ارادهای برای حل مشکل احتمالی خانواده شهید دارند و بارها به عینه شاهد بودهام که حضرات یقه سفیدِ مسئول، تعارف زدهاند که «مادر هر امری داشته باشی در خدمتیم» و مثلا شنیدهاند سقف خانهام چکه میکند و حضرات سرخ و سفید و بنفش و آبی و صورتی شدهاند که حالا خر بیار و باقالی بار کن و از کدام ردیف بودجه باید خرج تعمیر ایزوگام را جور کنند و بماند که انتظار ایجاد کردهاند بیآنکه چاره و جوابی داشته باشند.
و اما نکتهی آخر اینکه در این مملکت، کسی در احترام و عزت دادن به خانواده شهدا به گرد پای رهبر انقلاب نرسیده و نمیرسد و بجز ایشان کسی بلد نیست در هر دیدار با منسوبین شهدا، فضیلتی نو و ناشنیده و ناب برای شهید و شهادت و رهروان شهدا نشمارد و حیف که بلد نیستیم که لااقل در این یک مورد بخصوص، جا پای حضرت آقا بگذاریم و کاش ما را که به خیرمان امیدی نیست؛ شر نرسانیم!