عمو که شب عید و در ناممکنترین زمان مجبور شد یک سر بیاید خوی و سند فیش حجی را که برایش خریده بودیم را شخصا در محضر ثبت اسناد رسمی امضا کند، در ضمن اسناد و مدارکی که باید برای امضای اوراق همراهش میبود، هدیهی گرانبهائی برایم آورد؛ سجلیِ پدربزرگم مرحوم مش حسین آقای شرفخانلوی …
هر قدری که از بودن در بین سر و صدا و شعار و شور و حال و رقص پرچمهای سه رنگ و خوش رنگمان در ۲۲بهمن لذت میبرم، از مراسمهای دولتیای که برای جشنهای انقلاب برگزار میشود، لذت نمیبرم! نمیگویم «بدم میآید» که دچار گیر و گرفت کجفهمان نشوم و شما اصلا فکر کن که …
پرچم برای من حکمِ خانهی پدری دارد. جائی که میشود در سایهاش آسوده بود و آسوده ماند. دوستش دارم. سرخی و سفیدی و سبزیش را. و خونهائی را که به پایش ریخت و خونِ دلهائی که خورده شد تا سربلند و سرفراز بماند. و سربلند و سرفراز میماند انشاءالله؛ این نمادِ خوش نقشِ این کهن …