استاد

صدایت خشِ جان‌داری داشت با سوزی که ته‌ش لو می‌داد اهل دردی.
خودت به روی مبارکت نیاوردی و نمی‌آوری که اهل حرف و عمل و اشاره و فهمی. من هم که روی رو در رو شدن با مثل توئی را نداشتم و ندارم و نخواهم داشت؛ ولیک بدان به قاعده‌ی آن انگشتر فیروزه‌ی خوش رنگی که مدام دور انگشتت می‌چرخاندی‌اش و دل بسته‌اش بودی، دلم هوای لحن گرم و خش‌ و درد دارت را کرده!
گفته بودم که انگشت‌ها صاحبانشان را لو می‌دهند! یادت که هست… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.