سِحر سخن

جادوی تو در سادگیِ بی‌آلایشِ کلماتی بود که به هم می‌بافتی‌شان.
آن‌قدر ساده و شیوا که هرگز گمان به مسحور کنندگی‌شان نبردم.
آن‌قدر روان که تا تهِ دلِ خاراترین سنگ‌ها هم اثر می‌کرد.
آن‌قدر افسون‌گر که بارها برم گردانند تا از نو بخوانم‌شان
و این روزها که نیستی و کلماتت هر از گاهی هست،
دلم به سِحری خوش است که در جادوی سخنت نهان کرده بودی… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.