روزمره های یک مدیر روز مره!

از جمله ی چیزهائی که این یکی دو سال حشر و نشر با زعمای قوم به من آموخته این است که قبل از هر هنری باید! مسلح به اسلحه ی شناختن و افزودن نشانه ها و علامت ها باشی!
آن قدر که وقتی یکی – بالادستی و پائین دستی اش مهم نیست! – درباره ی اتفاقی در فلان گوشه شهر با تو حرف می زند، بلد باشی به جملاتی که می گوید نشانه هائی بیفزائی!
مثلن وقتی گزارشی از اتفاقی در فلان منطقه برایت می آید کافیست اسم یکی دو تا از ساکنین محل را بلد باشی و رو کنی تا طرفت انگار کند تو در متن آن اتفاق بوده ای و حرفهائی که می شنوی برایت تکراری است!
یکبار امتحان کنید. به لذتش می ارزد!

دیدگاه‌ها

  1. پرديس

    تعجب می کنم که شما چطور قسمت اسم را ندیده اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و نکته جالب این است که شما هر کس را که برایتان نظر بگذارد اینگونه سین جیم می کنید؟؟؟؟!!!!!!!!!!من در طول دوره کار با کامپیوترم تا بحال کسی مثل شما ندیدم.!!!!!!!!!واقعا که خیلی عجیبید به هر حال موفق باشید.!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.