خیبر خیبر یا صهیون!

صهاینه علیهم لعنت الله و الخلق اجمعین در چهارمین نوبتِ جنگِ نیابتی‌ای که راه انداخته‌اند، طعم تلخ ذلت و شکست را چشیدند. عبرت از جنگ سی و سه روزه، بیست و دو روزه، هشت روزه کافی بود که فهم ناقص‌شان نگذارد در گرداب جنگ چهارم گرفتار نشوند که شدند. و فی‌الحال در سایه‌ی حاشیه‌ی امنی …

آن شب قدر که این تازه براتم دادند…

و کاش همه شب تا سحر و تا خودِ خودِ مطلع فجر لیله‌ی قدر بود و تو بودی و دوستانت و ما غرق در بحر بی‌حد عنایتش مشغول به صید مروارید ذکر علی و اولادش تا خودِ خودِ سپیده دمان… یعنی مباد شبی بی تو بگذرد عمرم و یعنی وصال آئینه‌ای جز تو ندارد و …

خوشه‌ی اجابتِ بیست و سوم

وقتی به کرمِ بی‌مثال خداوندی فکر می‌کنم وقتی فکر می‌کنم که ذره‌ای مثل مرا در وقتی که هیچ رد و اثری از من نبود، آفرید وقتی که به شمارِ بی‌شماره‌ی نعمت‌هائی فکر می‌کنم که عقلم به خواستن‌شان نمی‌رسید و نمی‌رسد و نخواسته آن‌ها را داد و اگر نمی‌داد من ام‌روز نبودم وقتی به تپش بی‌وقفه‌ی …

قدر

احیاء، آغاز یک راه است. و خوش به حال آن‌که آغاز راه را قدر بداند… . الاهی به حق عدلِ به دو نیم پاره شده‌ات، رزق ما را روزافزون کن و کار را بر ما سخت مگیر. به خوشه خوشه‌ی دعای خیر دوستان دل بسته‌ام و تا مطلع الفجر، الغوث می‌خوانم که یار ما را …

کتاب نخوان

پرسید: حالا با این ید بیضاء و این‌همه ادعا که تریلی نمی‌کِشدش چقدر کتاب خوانده‌ای که ولت کنند خدا را بنده نمی‌شوی؟ و پسرک با شوق و غرور در آمده بود که؛ بیست سی هزار تا! و انتظار داشت پیرمرد تحسینش کند که در این وانفسایِ کتاب نخوانی و فقر فرهنگی، یکی پیدا شده که …

پنجاه و هشتی

عطرش اتاق را پر از بوی پاسدارهای دهه‌ی شصت کرده بود. تو انگار کن پرتاب شده‌ای در روزهای جنگ، میان جوان‌هائی که محجوب بودند و سر به زیر و دائم الذکر که پیراهنِ سفیدِ بلند می‌پوشیدند و نگاه‌شان مدام به زمین بود و دل‌شان مستقیم متصل به آسمان. گفت که از پنجاه و هشتی‌های سپاه …

تمرکز

گناه زیاد غفلت می‌آورد و تمرکز می‌برد. طوری که حسرت دو رکعتِ با حواسِ جمع به دلت می‌ماسد… . کریما! تو را به حق درهای گشوده‌ات در این ماه کرم غفلت از روح‌مان بزدای و حول محور شمع وجودت متمرکزمان کن. بعونک یا لطیف و یا خبیر و یا خیر المسئولین و یا خیر المُعطین… …

غفلت

یک از سه‌ی ماه میهمانی گذشت و غفلت هم‎‌چنان با ماست. غفلتی که ما را گرفته، حسرتِ درکِ حضور را که سهل است، داغِ خواندن یک نمازِ صبحِ با حواس جمع را به دل خیلی‌هامان گذاشته… و دل‌هامان را چنان کرده که یک‌هو وسط حمد و سوره می‌بینی رفته‌ای تا ناکجاترین آبادی و برگشته‌ای، بی‌آنکه …

امرُکم مطاع.

کلام آقا را نه ام‌روز و نه این‌جا که اشاره به حمایت تمام و تام از دولت داشته‌اند را که همیشه و همه جا به جان و دل می‌خریم. لکن منتظریم دولتی‌ها هم تذکرات آقا را که خیر و صلاح و نجات دولت جز در آن‌ها و به عمل کردن به آن‌ها متصور نیست را …