و هنوز حسرت کتابهائی که هنوز نخواندهام با من است! و هر روز وقتی جمعی را مشغول و مشتعل کتاب خواندن و کتاب خوردن میبینم و کسی را در فضای کتاب ساختن حال حسرت دلم بیشتر میشود… و کتاب یار مهربانی است که از جان عزیز است و چون دو دیده مغتنم و کارآمد و …
حیرانی مرا با تو سر انجامی نیست میدانم که میدانی حال مرا و پریشانی این شبهای باقی را نوشدارو را تو ساختهای و دوا و درد و درمان و چاره از توست کلام با تو جان گرفته و سلام از کلام قدس اعلای تو سامان گرفته تو آن اعلای مقدسی که کلام به سویت صعود …
حاج میرمحمدعلی ناصحی اسطورهای بود که زندگیاش در دو چیز خلاصه بود: عقیده و جهاد – – – به سبب حق استادیای که او بر ضمهی پدرم داشت و قرآنی که به او آموختهبود و راه حقی که به او نشان دادهبود و تربیتی که او را کردهبود و هزار هزار بذر حسنه و خیر …
گفت: حالا دو خط قرآن بلدی باید زمین و زمان را به هم بدوزی؟ اصلن بلدی که بلدی! به آنهای دیگر چه؟ بازی بازی، با خط خدا هم بازی؟ بعد گفت: همینها حجاب میسازد جلوی چشم آدم که دو قدم پس و پیشش را نبیند! و بعد همین حجابهای دست ساز خودت، حائل میشوند بین …
خادم پیر و باصفای مسجدمان را که امشب ریق رحمت سر کشید و روحش تا عرش پر کشید میهمان خوشهی صلوات و بذر فاتحهای میکنیم که در شب اول قبر، کاریترین دستافزار هر دست از دنیا کوتاه شدهای ست… باشد که حضرت حق به پاس ریش سفید مشمیکائیل که به خدمت در خانه خدا سفید …
نفس های شوم ائتلاف منحوس “صلیب و صهیون” به شماره افتاده. فیلم موهنی که حاصل طبع مشوش یک صهیونیست افراطی و یک مسیحی قبطی مصری الاصل است و به لحاظ حرفه ای در نازل ترین سطح یک اثر سینمائی است و بیشتر سکانس هایش داخل استودیو و با فن آوری پرده ی آبی ساخته شده، …
گفتید؛ ” آن کدام عاقلیست که قبل محکم کاری پی و اساس بنائی که میخواهد بسازد، برود سراغ نما کاری و تزئین ساختمان؟” گفتید؛ ” این چه حسنهایست که مستحبش دلچسبتر و دلخواهتر از واجبش است، آن سان که وقت ادای واجب فکرت سراغ انجام مستحب پی ِ آن است؟ ” گفتید؛ ” شیطان! حتی …
مرد موعود من! میدانم وقتی بیائی دنیا و ما فیها از هیبت قدمهایت زیر و زبر میشوند و میدانم اسباب در عالم، دچار تدریجند و کار دنیا به مقدمه و مرور به انجام و سرانجام میرسد… غرض، اگر این زلزلههای چند روز و ماه اخیر (+ +) که کمکم شمارشان از شماره خارج میشود، مقدمهی …
بسم رب الشهداء و الصدیقین. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا + گفتهاند از تو بگویم. از تو! از تو که به وسعت دریائی و من باید با از توگفتن، بحری را در کوزه کنم و این ناشدنیترین کار عالم و شیرینترین رویای من است… بگذار اول از یادت بگویم. یادت هست آن روزی که جنگ …
یقین دارم؛ ثواب و برکت بوسه بر دست و بازوی شیرمردی سبزپوش در قوارهی |علی آقای فضلی| کم از دیدار و مصاحبت با شهیدان ندارد. و دیروز، وقتی دست مردانهاش دستانم را به گرمی فشرد، شوری در جانم افکند که حس شیرین شهود شهادت تا عمق جانم دوید… خدا نگهت دارد برای ما سردار!