خالد رانندهی سیه چردهی مصری خط هشت نقل و انتقال زائران ایرانی است. قبلا هم چند نوبت مسافرش شدهبودم. جوانکی سی، سی و پنج ساله که عربی را به قول خودش فُصحَه – روان و سلیس – حرف میزند و لهجهی مصری اجل لهجههای متنوع عربی میداند. امشب رفیقش را هم سوار کرده بود و …
در دل سیاه شب، از بین بتن و میلگرد و سیمان و ساختمانهای غول پیکر تنیده درهم که بگذری، میرسی به رد پای رسول و علی و خدیجه و جِبریل. آنجا که در بین کوههای سنگلاخی مکه و جائی حوالی منا، محمد در اعتکافهای چهل شبهاش کنج تنگ غاری را میگزید در ارتقاعی که مشرف …
ترکیهای ها از ده فرسخی تابلواند. خاصه با آن نوار قرمزی که گرد گردن زن و مردشان آویزان است که کارت شناسائیشان به آن متصل است و دور تا دور نوار خط به خط ستاره و هلال سرخ پرچمشان در آن حک شدهاست. نَشئه، مردی میانسال با موهائی کوتاه و ریشی اصلاح شده مثل همهی …
داستان ایرانیان مقیم خارج از کشور مثنوی هفتاد من کاغذ است که آمنه یک پرده از آن هزار جلوهی آن بود. اولش با ترس آمد داخل هتل و با شکی که در چشمهایش موج میزد سراغ درمانگاه هتل را گرفت. از شانسش نوبت شیفت پزشک خوشمشرب و خوشخلق کاروان ما بود و با روی باز …
بعد آنهمه انذار و تبشیر در جلساتی که در نود درصدشان شرکت نکردهبودم و شرکت کنندگاتنش بیشتر از آموختن مناسک و شرایع حج، یاد گرفتهبودند حج و انجام اعمال آنرا چون قلهای رفیع، دست نایافتنی ببینند و از هیبتی که برایشان از سختی ادای مناسک حج ساختهبودند واهمه داشتهباشند، آنقدر که از هول و ولای …
در پنجاه سالی که باهم زیر یک سقف بودهاند هیچ تصویر مشترکی بینشان ثبت نشده. حتی آنطور که دستگیرم شد، روی آنرا نداشتهاند که بخواهند پسر و دختر و عروس و داماد و نوههاشان که همه استاد و دکتر و مهندسند و لابد گوشی هر کدامشان دوربین هم دارد و … ازشان عکس مشترک یادگاری …
برادران اهل سنت تقید عجیبی به جماعت و جمعه دارند و حساسیتی مثال زدنی برای برپائی فرائض یومیه و علیالخصوص نماز جمعه. بیتجربگی کردیم که یک ساعت مانده به اذان ظهر زدیم بیرون که به عقل خودمان در شبستان مسجد جاگیر شویم و خطبههای این هفتهی مسجدالحرام را رصد کنیم. کسی هم نبود بهمان بگوید …
للحق. به عون حی کریم و دعای ویژهی حضرت حجت عازم سفر حج هستم و محتاج عنایت خدای منان و دعای خیر دوستان دوستان اگر حقی بر ضمهی حقیر دارند به کرم و فضل و منت، حلالش کنند که سبکبالی و سبکباری متاع لازم این رفتن است… و لله علی الناس حج البیت من استطاع …
جادوی گیسوی تو سلسلهی موی تو قصهی ابروی تو هزار و یک شب است که به درازا کشیده و حکایت هجران تو، شهرهی شهر شده ماهِ من! از رخ نقاب بر افکن و ماه سیمین عذار از پس سلسلهی طرهی گیسو عیان کن بگذار در این چند شب باقی هلال ماه رویت بَدر بتابد و …
مِیخانه اگر ساقی صاحبنظری داشت میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت…
