مرد موعود من! میدانم وقتی بیائی دنیا و ما فیها از هیبت قدمهایت زیر و زبر میشوند و میدانم اسباب در عالم، دچار تدریجند و کار دنیا به مقدمه و مرور به انجام و سرانجام میرسد… غرض، اگر این زلزلههای چند روز و ماه اخیر (+ +) که کمکم شمارشان از شماره خارج میشود، مقدمهی …
بسم رب الشهداء و الصدیقین. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا + گفتهاند از تو بگویم. از تو! از تو که به وسعت دریائی و من باید با از توگفتن، بحری را در کوزه کنم و این ناشدنیترین کار عالم و شیرینترین رویای من است… بگذار اول از یادت بگویم. یادت هست آن روزی که جنگ …
یقین دارم؛ ثواب و برکت بوسه بر دست و بازوی شیرمردی سبزپوش در قوارهی |علی آقای فضلی| کم از دیدار و مصاحبت با شهیدان ندارد. و دیروز، وقتی دست مردانهاش دستانم را به گرمی فشرد، شوری در جانم افکند که حس شیرین شهود شهادت تا عمق جانم دوید… خدا نگهت دارد برای ما سردار!
الهی؛ در این واپسین روزهای مهمانی و در این نفسهای آخر متبرک به نسیم انس رمضان بندهی بیمقدار تو که نه طاعت به سلامت به جا آورده و نه آنسان که بایسته بود حق رمضانت را ادا کرده و نه به شایستگی دامن از خرمن رمضان پر کرده… از تو که رحمان و رحیمی و …
الهی؛ تو را به شرف قدس و شراقت مسجدالاقصی و برکتی که در حول آن قرار دادهای ما را اسباب برچیدن فساد قوم یهود از ارض مقدس فلسطین قرار بده. آنسان که در کتاب مبین و محکمت فرمودی: فَإِذا جاءَ وَعدُ أولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِبادًا لَنا أُولی بَأسٍ شَدیدٍ فَجاسوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعدًا …
الهی؛ از زلزلهای که فرستادی و تکانی که در جان و روح و جسممان در شب رویائی لیلۀ قدر دادی، بر میآمد که خبری در راه است. چه آنکه خود فرمودهای: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها… + و ما در پس دهشت عظیم زلزلهی سختی که بلا بود و به قاعدهی لطف …
الهی؛ وقتی همان اول بسمالله ِ کتابت فرمودهای تنها از تو بخواهیم که راهنمایمان شوی به: صراط الذین انعمت علیهم یعنی راه راهِ کسان است… – صراط الذین – یعنی باید هزار جهد کنیم که داخل “کسان” شویم! یعنی باید همجهت وهمراه و همپای “کسان” بمانیم! یعنی باید شاهراه “کسانِ” اهل نعمت را از بین …
برادر شهیدم! این شانزده شبی که نشستهام پای سفرهی حضرت رحمان و از روزی بیمنتهای او، روزهام را افطار کردهام، هیچ کدام گواراتر از رزقی نبود که در شامگاه شانزدهمین فصل میهمانی، در جوار تو نصیبم شد و بعدتر بود که فهمیدم: هیچ کار دنیا بیحساب نیست و تقدیر این بود که افطار شانزدهم و …
الهی؛ ما را به شرفِ فهمِ |ایاک نعبد| و |ایاک نستعین| مشرف بدار! آنسان که حالیمان شود مؤثری غیر “تــــو” نمیتواند که “وجود” داشتهباشد… برحمتک یا ارحم الراحمین!
الهی؛ ماهت که به نیمه می رسد دلهرهی نزدیک شدن لیلۀ قدر چنان از هر سو و همه سو احاطهام میکند که نای پرداختن به هیچ رطب و یابس دیگری نداشتهباشم. الهی؛ نکند که سهم ما از شب تقدیر مقدرات همین دلهرهی نیمبندی باشد که در دلمان انداختهای و |قدر| بیاید و برود و ما …
