آیه

خانه‌ای روی آب؛روایتی از روزمره‌های یک مدیر روزمره

آب زده‌بود از زیر دیواره‌های غربی خانه‌ها و بعد عبور از پی و کف، از زیر دیوارهای شرقی کوچه آمده‌بود بیرون. یعنی آب رفته‌بود زیر خانه‌ها و عین قنات، لقیم باز کرده‌بود برای خودش و کل محوطه‌ی مشتمل بر سی چهل خانه، روی آب بود. محوطه‌ای که تا چند سال قبل باغ دل‌گشائی بود و …

ما را به تو سـِرّی‌ست که کس محرم آن نیست…

روی کاشی‌های آبی حرم، مقابل باب شرقی که می‌رسی، به خط کوفی زیبائی نوشته: “باب الشهداء” و بالای آن، روی تابلوئی پرنور به خط نستعلیقِ زیباتری، سید ِ شهیدان به دلرباترین سلام، چنین خطاب شده که: « السلام علیک یا ابا الشهداء » تا مثل منی ذوق کند که “خون خدا” پدر “شهیدان” است و …

اجر ِ عظیم!

اگر جانبازى در دوران زندگى جانبازى حدود الهى را رعایت و تقوا و پاکدامنى را حفظ کند، آن‌چنان پاداشى دارد که خداى متعال از او تعبیر مى‌کند به اجر عظیم؛ «للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم». چیزى را که خداى خالق عظمت از آن به عنوان عظیم یاد کند، پیداست که اجر خیلى بالا …

روز سوم شعبان در مدینه وهابی‌زده!

شب‌جمعه ۲۶ مرداد ۸۶ / سوم شعبان ۱۴۲۸ – – – – اینجا در مسجد النبی، قبل مغرب سفره‌هایی برای افطار پهن می‌کنند در قسمت غربی مسجد، همان جائیکه پیرمرد می‌گفت تازه بنا شده. اشربه‌اش از آب زمزم است و قهوه و چای و اطعمه‌اش خرما. وقت افطارشان مقارن است با وقت اذان اول یعنی …

زنده‌گی به شرط مرگ!

پرسیدم: اوضاع به‌هم ریخته‌ی دنیا و احوال پری‌شان شام و حجاز، گور‌به‌گور شدن سعودی‌ها و فتنه‌ای که دامن بشّارالاسد گرفته را اگر بگذاریم کنار توصیفاتی که از روزهای قبل ظهور برای‌مان گفته‌ای کورسوی امیدی هست که فرجی حاصل شود و یار سفر برده باز آید؟ گفت: اولن که دنیا به‌هم ریخته و نریخته‌اش، فدای ناز …

مصطفا

از مصطفای چمران تا مصطفای احمدی‌روشن سی سال فاصله بود. مصطفای عارف ِ مسلح که شهید شاخص سال شصت بود و مصطفای دانشمند ِ عاشق که ذبیح عظیم سال نود. که هر دو زیر ظل ِ عَلَم عِلم قد برافراشته بودند و عِلم ِ عمل به عشق را در فیزیک ِ قوه‌ی مستتر بین ذره‌های …

ما را به تو سِرّی ست که کس محرم آن نیست!

طوفانی که آمد و رفت، یادم آورد باید! دل از هر چه غیر خداست کـَند. یادم آورد دل اگر دل باشد، مـِلک مطلق و مال بی شریک ِ د‌‌‌‌‌ل‌دار است. یادم آورد در خانه‌ی دل و در خلوت یار، جز یار نمی‌گنجد! فهمیدم این طوفان مشیت حکیمانه‌ای بود که خدا بنده‌اش را به آن آزمود …

رَ‌بِّ هَبْ لِی حُکْما…

و خدائی که آن بالا جای حق نشسته غیورتر از آن است که دو حـُب را در یک دل تاب بیاورد… فکرش را بکن یواش‌یواش و یکی‌یکی انگار نه که آن غیر، جای او را در دلی گرفته‌باشد، و از سر فراغت و طیبت همه‌ی تعلقات را همه‌ی پای‌بندها و پای‌بندی‌ها را همه‌ی دل‌بستگی‌ها را …

دائره‌ی خدمات؛ روایت دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

تعریف شغل سازمانی ما یک سطر بیشتر نیست؛ ارائه‌ی خدمات! تعریفی که شعاع دائره‌اش از رفع ابتدائی‌ترین نیازهای بهداشت محیطی را شامل است تا ارائه‌ی سرویس‌های تخصصی با سیستم‌های روزآمد و مکانیزه. کسی در کسوت ما، نمی‌توانم و نمی‌شود و بماند برای فردا، توی کار نمی‌آورد. و نوع نیازهائی که سوی ما روان شده‌اند، دارای …

ما قوم ظلوم ِ جهول

می‌گفت هیچ‌ حرفی را به قیمت گوینده‌اش نخرید! می‌گفت تدبر و تفکر مال همین‌جاست که آن‌را روی حرفی که می‌شنوید بگذارید که از صافی ِ فهمی که دارید رد شود! که اگر توانست رد شود بپذیریدش. و آیه می‌خواند که: وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُ‌وا بِآیَاتِ رَ‌بِّهِمْ لَمْ یَخِرُّ‌وا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانا که یعنی: اهل معنا آیه …