با ما چنان کن که با خاک ها کردی. و با شاخه های بید و سرو های راست کمان ما را آن دِه که باران را داده ای و اردی بهشت را و ما را آن چنان برویان که دشت های لاله را رویانیده ای… =========== *.- (سوره ی مبارکه ی روم. آیه ی نوزدهم)
«سنت لایتغیر الهى نگذاشت که زهراى مرضیه در پشت حجاب غلیظ اوهام پنهان بماند، و آن ستارهى درخشان خونین، در گذشت زمان به خورشیدى تابان بدل شد. و امروز نام او و یاد مظلومیت او از همهى حصارهاى کتمان، عبور کرده است، و به اعماق دلها و جانها رسیده است. و این درخشندگى و فزایندگى …
بسم الله الرحمن الرحیم ولایتپذیری و تبعیت از امام عصر از وظائف هر مسلمان است و در عصر غیبت، ولی فقیه عهده دار زمام امور مسلمین است. بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند. ما وبلاگنویسان و فعالان …
سال هاست یقین کرده ام بتی نخواهد شکست! حتی اگر همه ی مردم از شهر بیرون رفته باشند. ما، گرگ های باران دیده شده ایم. آن قدر سرد و گرم چشیده که بت هایمان را هم با خود ببریم. هر جا که باشد. هر چند ابراهیمی در شهر نمانده باشد… و مگر نه این که …
روز آخر سال است و رسم این است که بهاریه بنویسیم. اما در نه چندان دور دست ها برادران بحرینی مان بجای سین ِ هفت سین، شین ِ شلیک ِ مستقیم را سر سفره ی سال نو شان می گذارند. و این چکامه ایست از دوستی در دور دست ها: ” کار کار خودتان است …
این جا دفتر مشق من است. از سال ها پیش تا یومنا هذا. یعنی من این جا، روزهایم را مشق می کنم برای بهتر زیستن و بهتر دیدن و بهتر بودن. این جا را بارها و بارها و هر نوبت از سر تکلیفی که بر گرده ام حس کرده ام به سیاهی سیاست آلوده ام …
هربار هرکس را که می بینم عازم قبله است دلم می لرزد و می سوزد … انگار که تابستان را ساخته اند برای عمره برای شبهای سی و چند درجه ای بیت… برای بدرقه و استقبال از زائر خانه ی خدا… برای بوی خوش خدا فَمَن حَجَّ البَیت اَو اِعتَمَر فَلا جُناحَ عَلیهِ اَن یَطَّوَفَ …
وقتی در اضطراب و اضطرار، نیمه جان ِ به لب رسیده ام را انداختم روی سنگ سفیدی که سال هاست با گونه و لب و دست هایم آشناست، حس که نه! دیدم! دیدم که نبض ِ سنگ ِ در آغوشم به حرکت در آمده. انگار در سال گرد بیست و هفت سالگی سنگ سفید روی …
خدایا سلام! خدایا انگار قرار نیست سر ِ ما سالم به سنگ لحد برسد؟ خدایا! خودت بهتر میدانی که دیگر از سن و سال ما گذشته که بخواهیم امتحانهای این جوری پس بدهیم. تابلوئه که امتحان نداده رفوزهایم. بقول شاعر: بیامتحان مرا به غلامی قبول کن! رسوا شود این دل اگر امتحان دهد… راستش را …
