جماعت خدا

طوبای محبت

نفس ِ حق ِ پیرمرد، رزق شب عیدمان بود انگار. نگاه گرم و دست‌های گرم‌تری داشت. و تو هرکار کردی نشد که نگاهت در او قفل نماند. و تو انگشت حیرت بر دهان ماندی از چرخش چرخ گردون، از بیست و هفتم رجب سال ِ فتنه تا مبعث سالی که ام‌سال باشد و بخت و …

گفتی که جامه‌ی کهنم را عوض کنم *

دم خداحافظی، محض خالی نبودن عریضه از تذکری که باید می‌داد، یادم آورد تکیه کلام مرحوم صفائی را که همیشه می‌گفت: «خدا، مبداء میل‌تان را عوض کند!» و گفت: گیر خیلی‌هامان سر همین منشاء و مبداء میلی است که داریم. گفت: ردّ ِ خیلی از کارهایمان را بزنی، ته‌ش می‌خورد به دنیا و گیرو گورهائی …

۸۸-۳-۲۲

سه سال گذشت. از انتخابات هشتاد و پنج درصدی از شیرینی زود گذر مشارکت حداکثری از شب‌های داغ مناظره از انرژی فزاینده‌ای که در کوران تبلیغات آزاد شد و عنان از کف‌داده و افسار گسیخته، زمینه‌ی فتنه‌ای شد که عمارهای انقلاب را پای پاتکی هشت‌ماهه کشاند. از فتنه از روزهای غبارآلود از گم شدن مرز …

ما قوم ظلوم ِ جهول

می‌گفت هیچ‌ حرفی را به قیمت گوینده‌اش نخرید! می‌گفت تدبر و تفکر مال همین‌جاست که آن‌را روی حرفی که می‌شنوید بگذارید که از صافی ِ فهمی که دارید رد شود! که اگر توانست رد شود بپذیریدش. و آیه می‌خواند که: وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُ‌وا بِآیَاتِ رَ‌بِّهِمْ لَمْ یَخِرُّ‌وا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانا که یعنی: اهل معنا آیه …

قد افلح المؤمنون

از همان سال‌های کودکی که وقت صلاه ظهر و با ذوق تمام از حوض نقلی مسجد وضو می‌گرفتم و آب‌بازی و مسلمانی‌م قاطی هم بود و بیشتر از وضو گرفتن، خوش داشتم که با هر مشتی که داخل آب می‌کنم برای شستن صورت و دست راست و چپ، خلوت ماهی‌قرمزهای ته حوض پریشان شود و …

چون تو را نوح‌است کشتی‌بان ز طوفان غم‌مخور

این سال‌ها که امام‌مان رفته است و علم بر دوش ِ پیر ِ جوان‌دل ِ دیگری‌ست، این‌همه از امام گفته‌ایم و شنیده‌ایم و کم گفته‌ایم از ساکنِ ساده‌زیست حسینه ی محقر و ساده ی خیابان “فلسطین جنوبیِ” تهران که بعد امام نگذاشت سرگردان بمانیم و یک‌تنه ایستاد و نگذاشت امانت ِ امام به دست نااهلان …

قرن روح‌الله

امام‌خمینی پیامبر تازه ای نبود، اما او از یادآوران بود. از مخاطبان (انت مُذَکّر) که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یاد آوری کرد، و پس چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمع کلی می‌گذشت، چون اسلاف خویش؛ ابراهیم و اسماعیل و محمد (صلی‌الله‌علیهم) عصر دیگری از دینداری را آغاز کرد. …

امید ِ امام و امام ِ امید

نیم قرن قبل وقتی خواستی به‌پا خیزی و سربازی کنارت نبود گفتی: “سربازانت در گهواره اند!” وعده‌ی تو راست بود! سربازان گهواره نشین‌ات وقتی‌که آمدی شده بودند شاخ شمشاد و رشید و پا در رکاب و جان به قربانت کردند و در راهت و برای اعتلای کلمه‌ات که کلمه‌ی توحید بود و قسط و عدل، …

آخرین تجلی ذوالفقار

هیچ پیام‌بری برای تعلیم شمشیر نیامد؛ پیام‌بران آمدند تا ذائقه‌ی بشر را با یاس آشنا کنند. پیام‌بران برای تکثیر تبسم و تداوم نسترن آمدند. پیام‌بران آمدند تا ما آب‌یاری اشراق را بیاموزیم و آبش آفتاب را یاد بگیریم. ذوالفقار، پاس‌بان حرمت گل‌ها و خون‌هاست. ذوالفقار، شمشیر نیست، آیینه است. ذوالفقار اشکی است که الماس‌های جهان …

روشن جهان ز نور جمال محمّد است

پیرمرد، دیگر آن (آ میر ولی الله) بیست سی سال قبل نیست که یک تنه کل مجالس و هیئات شهر را به فیض اکمل می رساند. پیرتر شده. دیگر حتی پژوی معروفش را ندارد که با آن این جا و آن جا می رفت و کل شهر او را با ۵۰۴ معروفش می شناختند… چشم …