ما نه لایق بودیم و نه قابل. اگر به ما و آنچه از ما سر زده و میزند بود، هیهات که دستمان به ضریح شش گوشه و همقدمی با زائرانِ عاشقی که جز از وصال محبوب در سر نداشتند، میرسید. معترفم که تک به تک قدمی که تا آن کعبهی شش گوشه برداشتم، از باب …
و کسی جز امام قادر نیست کینههای کهنهی دو ملت را طوری از دلها بزداید که تو انگار کن از روز اول هیچ کینه و قهر و غضبی در بین نبوده و انگار نه انگار که این دو کشور تا همین چند سال قبل برای هم تیغ از رو بسته بودند و امروز به مدد …
یک هفته قبلِ اربعین خودشان را رسانده بودند کربلا. توی هنوز خلوتیِ حرم، با فراغ بال زیارتشان را که کرده بودند آمده بودند نجف و بعد کاظمین و احتمالن سامراء و باز برگشته بودند نجف که این بار پیاده زائر اربعینِ امام شهید شوند. حالشان خوب بود. نشسته بودند به استراحت و چای و عمود …
قرار نانوشتهای گذاشته بودیم که کسی از خستگی حرفی نزند. از گرسنگی و تشنگی هم. جای آن به شوخی میگفتیم: “چراغ آبم روشن شده.” یا “چراغِ چائیام روشن شده.” و تو انگار کن نشانگر بنزین خودرو را که وقتی ته بکشد روشن میشود که؛ برو بنزین بزن! هماین بساط اتوماتیک مطابیههای دیگر را هم ساخته …
تجربهی زندگی در بین مردمی که خط مشترکشان عاشقی کردن است و راهشان منتهی به کعبهی شش گوشهای که دنیا بر مدار آن میچرخد، به یک خط و چند خط روایت از دیدههای محدود، نمیتواند بگنجد. زیستن در اتمسفری که اکسیژن آن جذبهی عشق حسین است را فقط باید تماشا کرد و بس. و جز …
غرور تمام یک ملت متجلی در پرچمی است که تک به تک آحاد آن مُلک حاضرند جانشان را پایش بگذارند. پرچم نماد ایستادگی و پیروزی و فتح و نصرت نیز هست. وقتی خاکی فتح میشود، وقتی جائی نصرتی به دست میآید، وقتی پیروزیای اتفاق میافتد، این باز پرچم است که بالا میرود و به شکرانهی …
اربعین نمایش قدرت کاروانی بود پیروز و سرفراز که حتا در چنگال دژخیمانهی دشمن، جز زیبائی ندید و جز در راه حق قدم برنداشت. محشر صغرای شیعه که جاذبهی جادوئیِ مغناطیس محبت حضرت حسین ابن علی (علیهماسلام) در آن متجلی است و تا همیشهی تاریخ جاوید خواهد ماند. قرار عاشقانهی شیعیان و امامِ شهداء که …
مهدی سه سالش بود که پدر رفت و دیگر برنگشت. پشت بند شهادتِ پدر، مادرش او و برادر کوچکترش را تنها گذاشت و مُهر “باطل شد” زد روی مِهر مادری و رفت پیِ زندگیِ خودش. دو طفلانِ شهید، با تمام حسرت و دریغ بزرگ شدند. پیش پدربزرگ پیری که نای حرکت نداشت و این دو …
“فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر زمین خلاصه میشود در این؛ مادر شهید، پیش از آنکه مادر شهید شود شهید میشود… .”
انگشت سبابهاش را که از روی سنگ سرد و سفید مزار برداشت، بلند شد و صدایش را صاف کرد و سینهاش را داد جلو. ایستاد روبهروی حجله و خیره شد به عکس رنگ و رفتهی شهید و گفت: «سلام! من شهروزم. هم اسم تو. نوهات؛ پسر فریبا! مادرم بهم گفته میتوانی روی تو حساب کنم. …