کِی کسی فکرش را میکرد یاد تو تصویرِ روی زیبای تو و نام پر از ابهتی که داری برود تا آنسوی فاصلهها و بنشید روی طاقچهی خانوادهای در ترکمنصحرا و ذکر رحمت و صلواتِ هر روزشان بیامیزد با اسم نیکوئی که داری! فهماندی و دانستم؛ نام بلند تو و سرّی که در شهادت است، مرز …
پارسالِ قمری همین موقعها، ده روز دیرتر از تقویمِ شمسیِ جاری، در روزهای معتدل اردیبهشتی وقتی از شرارهی آفتابِ اردیبهشت و بادِ وزانی که توأمان آفتابسوزمان کرد و بعدِ چند روز و نصفی کارِ بیانقطاع در تپهای که از آن تاریخ به نام شهداء خوانده شد، در روزهای منتهی به فاطمیهی دومِ ۹۱، خانهای ساختیم …
او؛ با سپاهــــی از شهیــــــدان خواهد آمد!
خاصیت طبیعى شهادت، ایجاد برکت و تداوم و گشایش در حرکت به سمت تعالى و کمال است. اینکه خداوند متعال در قرآن شهید را زنده معرفى میکند و در عرف اسلامى و اصطلاح متشرعه به کشتهى راه خدا – شهید یعنى شاهد، ناظر و حاضر – این به این معناست که خون شهید ضایع نخواهد …
سالِ من، هر سال بیست و دو برگ دیرتر از تقویمِ روی میزم نو میشود. وقتی که خورشید در پس صبح روزِ بیست و دوم فروردین طلوع کند و به داغ شهادتِ تو یکسال افزونتر شود. من تو را ندیدهام. عوضش تو، همهی این سالها، – همهی این سی سال – هر روز هر شب …
آوازهی نام پر از غرورت، همیشه و همه جا هست! حتا روی لبِ جوانک کنتورنویس که هر بار میآید شمارهی روی کنتور برقمان را بخواند، یادش باشد بیذکر یاد تو قدم از در بیرون نگذارد… غیر، چه میداند چه کیفی دارد وقتی مثلِ منی بشنود پسرکی هفت پشت غریبه، سر به زیر و متین، زیر …
الهی! تو را بابت لطف بیمنتهائی که با حلول “جمهوری اسلامی” بر ما و بر دنیا تابیدی، برای ثانیه به ثانیهی لحظههائی که در اتمسفر انقلاب آسمانی امام نفس کشیدهایم، برای تک به تک قربانیهای گلگون کفنی که خون و مال و جان و هست و نیستشان را پذیرفتی و ملت ما را خلعتِ سعادت …
خواندن چشم آدمها، مهارت میخواهد! توانی که همه ندارندش. بیشتر آنها هم که این موهبت را داشتهاند، بروزش نمیدهند و خیلی کم اتفاق بیفتد که که مثل منی که بیجکهای فهمش کُند عمل میکنند، بفهمد که طرف توان خواندن اسرار نهان چشمها را دارد. این را – توانائی خواندن چشمها – اضافه کنید به دانستن …
از اولین و آخرین نوروزی که سال تحویل را همهی خانوادهی کوچکش دور هم بودند سی سال گذشته است. سی سالِ پر از اتفاقاتِ ریز و درشت که درشتترین و ماندگارترین اتفاقش نبودنِ مردی بود که وقتی بعدِ سال تحویل بند پوتینهایش را سفت کرد که برود، دخترکش هفت روز بیشتر نداشت. و دست روزگار، …
سال کجا در بهترین “احسنِ تقویم” نو میشد الا در جوار سنگِ سفیدِ آسمانیِ مزار تو که نام بزرگ و بلندت روی آن به نشان افتخارِ سترگی که آفریدهای و هنوز تا همیشه جاریست، حک شده و عید کجا مبارکتر است الا در همنشینی با تو… با تو و تا تو هستی؛ بهشت با من …