آن روزهای اولی که قطعه شهدای شهرمان ساخته شد، بازارِ شهادت گرمتر بود و ماه و هفته و حتا گاها روزی نبود که کسی به صورت اسامی شهدای مدفون در گلزار شهدای خوی اضافه نشود و در هشت سالی که جنگ مستقیم بر سر ایرانمان بارید، هر روز و هر هفته و هر ماه و …
روی سنگ مزارت نوشته متولد هجدهم خرداد سال سی و هشتی. یعنی امروز سالگرد تولدت است. مادرت میگوید شبی که دنیا آمدی، صبحش عید قربان بود و برای تبرک ماه قربانی و حج، جلوی اسمت یک قربان گذاشتند و روی سجلیای که برایت گرفتند نوشته شد؛ قربانعلی. زدم روی یکی از این سایتهائی که تقویم …
پدربزرگم، که خدایش بحق این ایام و بحق اخلاصی که در عمل داشت غریق رحمتش کند، عادتش بود عید که میشد، یک طبق شیرینی گلمحمدی از قنادی مجاور مغازهاش میخرید و میگذاشت روی چهارپایهای جلوی دکان در پیادهرو که آیندگان و روندگان دهنشان را شیرین نکرده نروند از مقابل نجاریش. عیدهایش هم فقط مختص اعیاد …
قدِ آنروزهای من نهایتش تا کمر آدم بزرگها میرسید و جائی که ازدحام جمعیت بود، من میماندم لابلای دست و بال آدم بزرگها و یا دست و آرنج میدیدم یا آسمان را. این تصویر و این ماندن لابلای جمعیت را فقط یکبار تجربه کردم. در ازدحامی که جلوی سپاه خوی بود بخاطر بدرقهمان به تهران. …
عربها به آبِ میوه میگویند عَصیر. یعنی که عصاره. به انار هم میگویند رُمّان. و سرجمع آب انار میشود؛ عَصیر الرُمّان و در محاوره که سر و ته کلمات زده میشوند آب انار را روی تابلوی آبمیوه فروشی مینویسند «عصیر رمان» و چون تشدید نمیگذارند معمولا بالای حروف مُشَدّدِه، رُمّان را رُمان میخوانیم و این …
آدمها از یک سِنی به بعد، سر موضوعهای کم اهمیت حساسیت بیخود پیدا میکند. مثلا روی پررنگ چاپ شدن پرفراژ روی دفترچه اقساط بانک. یا روی پس و پیش نوشتن تاریخ بالای نامهای که خطاب به مقامی مسئول در فلان اداره نوشته است و روی تاخوردن و نخوردن کاغذهای رسمی و عدد اعشارِ آخر حقوق …
سی و دومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران امروز با مصلا خداحافظی کرد تا سالِ بعد. امسال نمایشگاه را به سبب اینکه میخورد به ایام ماه مبارک و همزمانیش با ماه صیام، مردم شهرستانیِ مشتاق کتاب را دچار مشقت میکرد، چند روز زودتر شروعش کردند که یک روز مانده به رمضان تمامش کنند و بازدید کننده …
خیلی از کارهای مردمِ قدیم روی حساب و کتاب بوده. آنهم آنوقتیکه ابزارهای محاسباتی ِمدرنِ الان و الزام به مهندسیِ طراحی شهری و معماری نوین هنوز وارد معادلات روزمرهی مردم نشده بود و ما مردم مدرنِ امروزی فکر میکنیم که کار مردمان سدههای پیشین، که اکثر قریب به اتفاقشان از قضا درست و به قاعده …
فکرِ اینکه شهدای شهر یکجا جمع و یکجا دفن شوند مال پدرم بود. قبلش شهیدِ هر محلهای را میبردند توی گورستان همان محله و بین مردهها دفن میکردند و حجله و پرچم برایش میگذاشتند که از مُرده سوایش کنند. پدرم که اهل فکر و ذوق و دور را دیدن بود، یکروز رفت شهرداری و لابی! …
حالا که ابزارهای ارتباط آدمها با همدیگر نو و سریع و آسان شده، عدد نامههائی که قدیمتر آدمها به هم مینوشتند و فرستادن و رسیدن و پاسخ گرفتنشان ایبسا ماهها طول میکشید، به صفر رسیده است. اگرچه من از آن دست آدمهائی هستم که معتقدند «هر چیزی که به تولید و تکثیر انبوه برسد، نمکش …