قبلتر نوشته بودم که چون شرکتهای فرودگاهی سعودی، به خاطر عقب نماندن از آمریکا در سیاست تحریم، سوخت به طیارههای ایرانی نمیدهند و ایرباسهای خوش نقش هما باید بفکر بنزین مسیر برگشتتان باشند و دو سره بار زدن سوخت در فرودگاه مبدا باعث افزایش وزن طیاره میشود و گرمی هوای مرداد وقتی به معادله چند …
روزهای آخرِ قبلِ رفتن است و هی از زمین و آسمان کارِ نیمه تمام میبارد روی سرت و هی باید تمرکز کنی و هی اضطراب میآید روی اضطراب و هی سیاههی کارهای نکردهی قبل سفر پُر تر میشوند و هی داری دست و پا میزنی بین کارها و قرارها و هماهنگیهای لازمِ قبلِ سفری اقلا …
به سلامتی و دل خوش، کلاسهای آموزشیمان برای حج امسال هم تمام شد و حالا حجاج منتظرالپروازند تا روز رفتنشان برسد و سوار طیاره عزم اقلیم قبله کنند. رسم است کسی که به حج میرود، روزی را نزدیک روزهای رفتنش معلوم کند و درِ خانهاش را باز کند و مردم بروند به شیرینی خورانی و …
و من همچنان معتقدم که حج نه از میقات و نه از لحظهی احرام و نه از طواف و نه از وقوف، که از خانهی خودِ زائر و از لحظهای که قصد خانهی خدا میکند و از ساعتی که دل میکَند از شهر، شروع میشود. و شاید به همین مناسبت است که چند روز پیش، …
آن روزهای اولی که قطعه شهدای شهرمان ساخته شد، بازارِ شهادت گرمتر بود و ماه و هفته و حتا گاها روزی نبود که کسی به صورت اسامی شهدای مدفون در گلزار شهدای خوی اضافه نشود و در هشت سالی که جنگ مستقیم بر سر ایرانمان بارید، هر روز و هر هفته و هر ماه و …
روی سنگ مزارت نوشته متولد هجدهم خرداد سال سی و هشتی. یعنی امروز سالگرد تولدت است. مادرت میگوید شبی که دنیا آمدی، صبحش عید قربان بود و برای تبرک ماه قربانی و حج، جلوی اسمت یک قربان گذاشتند و روی سجلیای که برایت گرفتند نوشته شد؛ قربانعلی. زدم روی یکی از این سایتهائی که تقویم …
پدربزرگم، که خدایش بحق این ایام و بحق اخلاصی که در عمل داشت غریق رحمتش کند، عادتش بود عید که میشد، یک طبق شیرینی گلمحمدی از قنادی مجاور مغازهاش میخرید و میگذاشت روی چهارپایهای جلوی دکان در پیادهرو که آیندگان و روندگان دهنشان را شیرین نکرده نروند از مقابل نجاریش. عیدهایش هم فقط مختص اعیاد …
قدِ آنروزهای من نهایتش تا کمر آدم بزرگها میرسید و جائی که ازدحام جمعیت بود، من میماندم لابلای دست و بال آدم بزرگها و یا دست و آرنج میدیدم یا آسمان را. این تصویر و این ماندن لابلای جمعیت را فقط یکبار تجربه کردم. در ازدحامی که جلوی سپاه خوی بود بخاطر بدرقهمان به تهران. …
عربها به آبِ میوه میگویند عَصیر. یعنی که عصاره. به انار هم میگویند رُمّان. و سرجمع آب انار میشود؛ عَصیر الرُمّان و در محاوره که سر و ته کلمات زده میشوند آب انار را روی تابلوی آبمیوه فروشی مینویسند «عصیر رمان» و چون تشدید نمیگذارند معمولا بالای حروف مُشَدّدِه، رُمّان را رُمان میخوانیم و این …
آدمها از یک سِنی به بعد، سر موضوعهای کم اهمیت حساسیت بیخود پیدا میکند. مثلا روی پررنگ چاپ شدن پرفراژ روی دفترچه اقساط بانک. یا روی پس و پیش نوشتن تاریخ بالای نامهای که خطاب به مقامی مسئول در فلان اداره نوشته است و روی تاخوردن و نخوردن کاغذهای رسمی و عدد اعشارِ آخر حقوق …
