چشم که باز کردم دور و برم پر بود از آدمهائی که چشم و دلشان به امام و حرفهایش دوخته شده بود. مادربزرگم که خروار خروار آرد خمیر میکرد و میپخت تا بفرستد جبهه؛ به حرف امام بود که سپرده بود «هرکس هرطور که بلدست از جبههها حمایت کند.» دائیهایم که سالی …
آن سالی که شُغلم ربط مستقیمتری به مناسبات فرهنگی و اجتماعی داشت، یکی از کارهائی که کردم، الکترونیکی کردن آلبوم عکسهای بنیاد شهید شهرمان بود. آلبومهائی که به مرور زمان رفته بودند تا زیرزمین بنیاد و توی خاک و خل و بین لوازم اسقاطی اداره داشتند خاک میخوردند تا بپوسند. اسناد ذیقیمتی از تاریخ مردم …
هر قدری که از بودن در بین سر و صدا و شعار و شور و حال و رقص پرچمهای سه رنگ و خوش رنگمان در ۲۲بهمن لذت میبرم، از مراسمهای دولتیای که برای جشنهای انقلاب برگزار میشود، لذت نمیبرم! نمیگویم «بدم میآید» که دچار گیر و گرفت کجفهمان نشوم و شما اصلا فکر کن که …
در این هفت هشت ترمی که همکلاس دانشجویان ترمهای آخر مدیریت دولتی شدهام و با هم روش تحقیق و سازماندهی و تاریخ عقاید سیاسی و چه و چه و چه میخوانیم، روی دیگری از لایهی در حال تشکیل اجتماع را لمس کردهام. دانشجویانی که امسال به پستم خوردهاند، متولدین سال هفتاد و نه بودند. یعنی …
آقا یا خانم گوگل صبح علی الطلوع نامهی الکترونیکی فرستاده از آن سوی آبهای آزاد و از قلب منهتن که؛ حساب کاربری گوگل پلاس شما تا آوریل ۲۰۱۹ غیرفعال میشود و محترم شمرده بودن ما را در حساب گوگل پلاس و گفته که آپلود عکس و فیلم و متن و اشتراک گذاری آنها از دسترس …
جنگ و انقلاب، مفاهیم نوئی را در ادبیات روزمره و مناسبات اجتماعی ایران وارد و ایجاد کردند. ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود، همبستگی، بسیج عمومی احساسات و عواطف و انرژیهای اجتماعی، شهادت، جانبازی و… واژگانی بودند که یا قبل انقلاب و جنگ وجود خارجی نداشتند و یا محلی برای استفاده و استعمال در گفتار …
یکی از قرص و محکمترین معلمهائی بود که داشتم؛ حوالی سالهای ۷۲ ۷۱ که دانشآموز مدرسه راهنمائی نمونهی دولتی معلم در آخر کوچه باقرخان بودم و مدرسهی دو شیفتهمان از علیالطلوعِ صبح و تا آخرین رمقهای عصر کلاس داشت و پائیزها تا زنگ آخر بخورد و کیف و کتاب بر سر و کولِ هم زنان، …
سال اولی که اربعین را پیاده تا کربلا رفتیم رفیق رزمندهی خوش ذوق و با روحیهای همپایمان بود که علاوه بر کولهی سنگین و عَلم بلندی که برداشته بود، سر و بدن و لباسش پر بود از سربند و عکس آقا و برچسب و تصویر حاج قاسم و الخ. در کل آدم با روحیهای بود …
بس که تو را ندیدهام، از بس که تو را نداشتهام، آنقدر که نبودنت بغض شده و میشود؛ هر جا هر نشانهی کوچکی که ردی از تو داشته باشد برای من میشود علامت. میشود یادواره. میشود نشانهای که با آن تو را زندگی کنم و برای خودم سقاخانهای بسازم که آب خنکِ گوارای یاد تو …
یادداشت دیروزم که به بهانهی انتشار خبر ازدواج همسر شهید حججی بود و به عمد، سمت و سوئی نداشت و فقط به شکافتن مساله پرداخته بود، بازخوردهای مختلفی در اطراف و اکناف فضای مجازی داشت. در آن یادداشت و به طور ضمنی نوشتم که تحملِ نبودن سرپرست خانواده در ایام جنگ به مراتب راحتتر از …