روزمره‌ها

دست‌رنج

زحمتِ سه چهار ساله وقتی به بار می‌نشیند و خسته‌گی را از تنت به در می‌کند که؛ که زیر ظل گرمای ظهرِ تهران، طرف را نیم ساعت سرپا نگه داری که بروی و برگردی و برگشتنی از بالای پل عابر ببینی که حاصلِ کارِ این چند سالت را گرفته در دست و در عمقِ بحرش …

مشهدِ اردی‌بهشتی

اردی‌بهشت مرا یاد مشهدِ خلوت و شب‌های خنکی می‌اندازد و حسرتی هر ساله که هم‌قدمم شوی و تو هیچ سال با من به پابوس نیامدی… اردی‌بهشت یعنی بوی کتاب و نمایش‌گاه و مشهدِ قاچاقیِ یکی دو ساعته در فاصله‌ی میلی‌متری پروازِ رفت در دلِ سیاهی شب و ذخیره‌ی جا در طیاره‌ی سحرگاهیِ برگشت و قراری …

ای فدای تو همه بزهای من…

سلام نمازش را که داد، خیز برداشت سمت مُهر و پیشانی گذاشت روی زمین و با شانه‌هائی که از تکان تکان خوردنشان معلوم بود دلِ پیرمرد پُر از درد است و دستِ خالی آورده و چشم امید و هزار حاجت و شوق اجابت، بی‌آنکه متوجه دور و برش باشد شروع کرد به خواندن نامِ خدا …

+۳۰

۳۰ را که رد کنی، ظرفِ نصیحت‌دانت پُر می‌شود. طوری‌که پیش پا افتاده‌ترین نصایح دوستانه و مشفقانه را برنتابی و حالِ هجومی و گارد دفاعت را بسته‌تر خوش داشته باشی. ۳۰ را که رد کنی، خاصه اگر چند ورق کتاب هم خوانده باشی، از دماغِ فیل افتاده‌ترین فردی می‌شوی که خورشید به او سایه افکنده …

قرار

پارسالِ قمری همین موقع‌ها، ده روز دیرتر از تقویمِ شمسیِ جاری، در روزهای معتدل اردی‌بهشتی وقتی از شراره‌ی آفتابِ اردی‌بهشت و بادِ وزانی که توأمان آفتاب‌سوزمان کرد و بعدِ چند روز و نصفی کارِ بی‌انقطاع در تپه‌ای که از آن تاریخ به نام شهداء خوانده شد، در روزهای منتهی به فاطمیه‌ی دومِ ۹۱، خانه‌ای ساختیم …

کُلُ دِرهمٍ عندهم صَنَم!

دو بار خواستم و شماره‌اش را نداد. خودش را زده بود ناشنیدن. انگار که داشتن تلفنش امتیازی باشد که هرکس لائق کسب آن نیست. دم رفتن ولی وقتی شنید کجا کار می‌کنم و یک لحظه ظنین شد شاید روزی جائی کارش لنگ سفارشی از سمت من باشد، بی‌آنکه آن دو بار نشنیدن را به روی …

سعید

ریقو و مردنی. عین‌هو نیِ قلیانی که از دو سو کشیده باشندش. با پیراهنی رنگ به رنگ و پر از الوانِ جیغ که از تنگی کم مانده بود از قفا چاک بخورد. آمده بود پیِ پی‌گیری کاری که دو به شک بود بابت انجامش مبلغی خواهد سُلفید یا نه. و نگران که اگر مبلغ ارائه‌ی …

بوی بهشت…

نوروز یعنی؛ بوی خوشِ شب‌بوهای به ردیف کاشته شده در امتداد بلوار شب‌های خلوت و خنک و قدم‌زدن‌های آرام زیر نور چراغ‌های زنبوری سبُکی بی‌بدیل پس از کندن رخت زمستان و نو جامه شدن و نو شدن سیر در لابلای بوته‌هائی که فقط در فروردین گل می‌کنند و رایحه‌ی خوش یاس و جشن‌واره‌ی شکوفه‌های رنگ …

ننگ‌مان باد به این‌گونه طرفداری‌ها!

تعطیلات تمام شد. اولین زنگ انشای بعدِ شنبه‌ی بازگشائی، معلم‌ها سر زنگ انشاء خواهند خواست که بنویسیم؛ تعطیلات خود را چه‌گونه گذراندیم؟ و ما مثل هر سال و مثل همیشه، بی‌ ذره‌ای تغییر در جواب همیشه‌گی‌ و هرساله، با عذرِ بی‌جای تقصیر و با شرمی که در حضورت داریم و با سری افکنده به زیر، …