میگویند امشب، بدلِ شبِ قدر است و آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت، امشب است… یعنی هزار و صد و هفتاد و نه سالِ قبل در مثلِ همچه شبی، بقیهی آنچه خدا برای زمین باقی گذاشته بود در دامان نرگس افتاد و گُلی شد که بویش پیچید در آفاق و در انفس و رفت …
شاخصِ شناختِ شیعه شباهتیست که به عَلَمدارش دارد و میتواند داشته باشد. شیعه، به تشابهی که به امامش دارد، به تشابه اعمال و کردار و منطق و خُلق و خَلقش به امام، شیعه است و آنکس شیعهتر که تشابهش بیشتر. علیِ اکبر ِ امام حسین (علیهالسلام) هم لابد شیعهترین و شبیهترین بود که همیشهی خدا …
نصف شب شده و نشده، حرم را می بندند تا کمی مانده به اذان صبح و نیم ساعت قبلش، صدای خفیف ضبط شدهای مدام repeat میشود که؛ مسجد برای تعمیرات و نظافت ساعاتی باید بسته شود و آرزومند قبولی عبادات زائران و مؤمنانیم و این جملات به زبانهای مختلف آنقدر تکرار میشود تا همه را …
شعبان که شروع شود، یاد شبهائی میافتم که ماه در قاب نازکترین هلال طلوع کرده بود و آفتاب هر صبح از مشرق خاکی به آسمانیِ بقیع، بر شهر میتابید. شعبان که شروع شود، یاد شهری میافتم که شهیدترین حسینِ تاریخ در آن زاده شد و یاد سه شب گذشته از شعبانِ سه سال بعد از …
خیلی که کسی برایمان عزیز باشد، صبر میکنیم وقتی که مُرد، اسم خیابانی، بلواری، سینما و کافه و فرهنگستانی را به نامش نامگذاری میکنیم که نشانِ محبت و نماد پاسداشت و سپاس از کارهائی باشد که کرده یا کتابهائی که نوشته یا شعرهائی که ساخته و یا هر صناعت دیگری که ترتیب داده. خیلی از …
سحری خنک در لابلای روزهای زمستان سال نود، وقتی هنوز افتاب فرشِ سایهاش را به سر ساکنین شهر نگسترده بود و کار و سر آغاز روزِ نو تازه داشت در خیابانهای قسمت مدرن شهر جوانه میزد، اتوبوس خزید توی کوچهی تنگی که باز میشد به ترمینالی قدیمی و دراندشت و با استقبال نسیم سحری، قدم …
از تعبیر ِ “روز ِ مرد” برای سیزده رجب و بزرگداشت مقام و منزلت “پدر” خوشم نمیآید. چه آنکه روز میلاد زهرای اطهر سلاماللهعلیها را هم نه “روز زن” که “روز مادر” نامیدهاند. علیهذا از پیامهای انبوهی که تهش “روز مرد” را گرامی داشتهاند نیز خوشحال نمیشوم. اما تلفنی که حجت کرد و گفت در …
زبیر کسی بود در حد و اندازههای سلمان. کسی که مفتخر شد به عنوانِ سیفالاسلام و شمشیرش بارها و بارها اندوه از چهرهی منور رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) زدود. کسی که در فتنهی غصب ولایت حامی علی بود و از متحصنین مقابل خانهی فاطمه (سلاماللهعلیها). زبیر با اینهمه یدِ بیضاء روزی شکست که به ریسمانِ شیطنت …
پنداری شعرهائی که سال به سال یادشان نمیافتد و افتاده بودند در گوشهی تاریک ذهنش و به کارش نمیآمدند، یکهو تراوید و تراوید تا برسد به این مصرع از غزلِ دلفریبِ خواجه که؛ “یک دست جامِ باده و یک دست زلفِ یار” که بخواند و اوج بگیرد و در کمالِ سماعِ مستی، اشکش سیل شود …
یادم نمیرود اضطراری که داشتم و آرامشی که دادی را. شبِ رغائبِ پارسال و رحمتِ واسعهای که وسعتش مرا در بر خود گرفت و آویزانِ ریسمانِ اجابتی شدم که از سر بندهنوازی به سویم دراز کرده بودی. امسال اما نه حاجتِ سال پارینه را دارم و نه اضطرار ِ آن روزها را. اما بندهای که …
