یا ودود! پارسال را یادم نرفته که با چه ولعی قطار آرزوهایم را به سویت بالا فرستادم و می خواندم: الیه یصعد الکلم. حتی یادم هست با خودم عهد بستم سیاهه ی مسئلت ها را جائی بنویسم که یادم نرود و فردا سال یک همچه شبی، اگر عمری باقی بود یادم بیفتد که پارسال چه …
رود پر خروش رجب جاریست. غسل را شتاب کنید…
دف می زند کسی ددف دف ددف ددف در پیچش است حضرت خورشید آن طرف این رقص کیست این که دلم را ربوده است این اوج این تلاطم سرشار از شعف آهسته تر بزن که در این ازدحام سبز از آسمان به سمت زمین اند صف به صف انگار نور طور تجلی است در زمین …
ام شب، تمام ِ مادرانه گی و مادرانه گی ِ تمام به کسوت ِ کساء ِ آسمانی ِ تو در می آید که متبرک و مبارک شود. ام شب، آسمان، بهار می بارد… ام شب آسمان، یاس می تراود… و ماه، به یُمن شکوفه های ریخته بر مقدمت، می شکافد… فَصلِّ لربّک وَانحَر!
از قدیم و از ندیم شنیده ایم که: هر آنکس که دندان دهد نان دهد. تقصیر من هم نیست که دهنده ی نان باید در فکر تامین دندان ِ خورنده ی گرامی!ِ نان باشد. می خواستید همان اول کار ما را بد عادت نکنید با کرامت های ریز و درشتتان. کی و کجایش را خودتان …
امام هم بود. با سخنرانی هاش، با بیست دقیقه راه رفتن منظم صبح و عصرش. با قرآن خواندن ها و مطالعه کردن هاش و من خوشحال از اینکه آمده ام توی مرکز انقلاب. همه چیز دست اول بود. خیلی فرق داشت با قبل که سخنرانی ها را می خواندم یا می شنیدم. چند متری امام …
سابق بر این، قرار امام رضا و من قهوه ای بود. یعنی هرباری که می رفتم مشهد، یک سر می رفتم فروشگاه مواد غذائی آستان قدس – همانی که کنار باب الجواد افتتاح شده – و یک بسته ی صد تائی ِ قهوه ی آماده می خریدم و آن صدتا تمام شده و نشده، دوباره …
و فرمود: زندگی نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده شوق به انسان می نگرد…
ما افتخار می کنیم که جز برای ««رضـــا»»ی خدا کاری نمی کنیم!
بیعت ها فرق میکند! در کوفه دست میدهند در کربلا… دست میدهند… … همین…! (حسین متولیان)
