حسینیه

به خونِ گلوی حسین

به حرمت پرچم سرخِ هزار و سیصد و چند صد ساله به سوزی که در جان نوحه‌های ناب حسین است به اشکی که هر بار و هزار بار با شنیدن نام جدت از گونه‌ها فرو غلطیده به اراداتی که در دل تک به تک شیعیان حسین بن علیست از صبر بگذر و در آمدنت شتاب …

احرار

حُر تا قبل روز عاشورا که به خیل فدائیان پیوست، دستش به خون مظلومی آغشته نبود. حُر وقتی که راه بر کاروان کربلائیان بست، چشم بر ادب فرو نبست و مقابل امام – حتا وقتی در صف مقابل بود- خاضع بود. حُر به دعوت کسی توبه نکرد و توبه را نه به عنوان راه فرار …

زیارت

بعد از جلسه، وقتی هنوز عرقِ اداره‌ی دو ساعت هیئت را از سر و رویش نگرفته بود، چائیِ پررنگِ لب ریزش را ریخت توی نعلبکی تا خنک شود و دید جوانک را که به احترام و تواضع و خجلت روبه‌رویش ایستاده و منتظرست تا او از دور و بری‌ها فارغ شود و نگاهش به نگاه …

روز پاسدار

و مفتخرم به پدری که پاسدار بود. و به لباسی که مفتخر به پوشیدنش بود. و به خونش که به گواهی عهدی که با امامِ شهیدش بسته بود، روی لباس سبز پاسداری‌اش ریخت. و به راهش که مستقیم می‌خورد به بهشت. و یقین دارم که خدا، آن بالا بالاها، هوای پاسداران انقلاب خمینی را یک …

از شهید آموز اخلاص عمل

اخلاصِ عمل و نیت ناب یعنی در روزگارِ بسته بودن راهِ کربلا دلِ به عشق تپیده‌ات بسوزد و سوزش بشود بندِ آخر وصیتی که برای مانده‌گان و جامانده‌گان نوشته‌ای و آن، جمله‌ای شود نوشته شده روی تابلوی معرفیِ مختصرت در مزار شهداء و کسی سی سال بعد از تو و بعد از عمری حسرتِ زیارتِ …

عزای رضای آل محمد

در مشهد پر از زائر از لابه‌لای دسته‌جات عزاداری کیپ تا کیپ ایستاده از میدان شهداء تا باب‌الجواد – که راه ورودی به قلب توست– به هزار زحمت و مشقت خودم را رساندم تا صحن قدس. تا محل قرار. تا موعد دیدار. که به رسم هر سال و همه سال، از کمی مانده تا نیمه …

مگر امت بمیرد؛ علی تنها بماند!

چشم فتنه را امیرِ قوم با دستِ نسلی درآورد که نه آزمون جنگ را دیده بودند و نه تجربه‌ی حضور در میدانِ انقلابِ پنجاه و هفت را. آتش فنته را دستانِ نوجوان و جوانی خاموش کرد که به دم مسیحائی امیر قافله‌ی صبر و بصیرت، تعلیم دین‌داری و ولایت‌مداری دیده بود و ثابت کرد: اگر …

لبیک یا حســـــــین

ام‌روز و ام‌شب به یادِ تک به تک قدم‌هائی که هم‌پای پیاده‌گانِ راهِ زیارتِ اربعینِ سیدالشهداء در حوالی ارضِ بلا؛ “کرب‌وبلا” برداشتم، دلم پر از حسرت و دریغ و درد است… عَهَد والله یا زهــــــــــــراء ما ننسی حسینا… .

کربلا کعبه‌ی دل‌هاست؛ خدا می‌داند!

با هر پیامکی که می‌گوید بخت یارِ فرستنده‌ی پیامک بوده و توفیق تشرفِ اربعینی به آستانِ جانان و شهری در آسمان و پیاده‌روی نجف تا کربلا نصیب فرستنده‌ی پیامک شده دلم بیش‌تر گـُر می‌گیرد… و حسرتِ جان‌کاهِ دوری از اربعینِ ام‌سالِ سیدالشهداء چنگ در بغضی فرو خورده‌ام می‌اندازد. ای زائران کویِ دوست سفرهاتان به خیر …