دل نامه

دعای روز بیست‌ودوم ماه مبارک رمضان

الهی؛ به حق این لیالی در گذر از ناتوانی که عذر تقصیر دارد و دل پر بیم و چشم یاری و تو اگرش که نخواهی این حقیر عاصی در چنگال معاصی قالب تهی کند و خالی آن سان که افتد و دانی! پس کرم کن به این کم بضاعتِ دست خالی! برحمتک یا ارحم الراحمین…

دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان

الهی؛ عَبیدُک ببابک! این عذر تقصیر آورده، بنده‌ایست بی‌مقدار که آویزان رحم توست… الهی؛ مِسکینُک ببابک! این بی‌چیز، بی‌هیچ چیز، فقیر ِ کاسه‌ی گدائی گرفته به سوی توست! الهی؛ این عاصی ِ فراموش‌کار بیش از هر متاع دیگر بار گناه و غصه و بی‌طاقتی آورده. الهی؛ گناه را خود گفته‌ای که خواهی بخشید و عصیان …

دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان

الهی؛ قَسمَت می‌دهیم به حرمت سیدالشهدائی که با چند خط دردِ دل و عرضِ حال و یک نیمه شب دل‌مشغولی، آدمی را میهمان ناب‌ترین زیارت‌هایش می‌کند و خلعت کربلایش می‌پوشاند و چشمه‌ی فیضی می‌جوشاند، آن‌سان که اُفتد و دانیم دل‌های مشتاق‌مان را از کبریای عظمت وصال آستان مَلَک پاس‌بانش محروم مدار و ما را به …

باران که می‌بارد تو می‌آئی…

لابد خبری هست که هی دم به ساعت زمین و زمان را به هم می‌ریزی ابر می‌آوری و رعد می‌فرستی و باران می بارانی! آن‌هم عهد وسط گرمای تیرماهی که هیچ به‌یاد ندارد چه‌وقت دیگری جز این و کـِی چنین بارانی و سیل ناک بوده‌است؟ ما را که خبر از اسرار نمی‌دهی ولی هم‌این که …

گرچه آهو نیستم اما پـُر از دل تنگی‌ام

شیخ توی خواب دیده‌بود شما را که نشسته‌اید بر سریری از عنایت و کرم و از در ِ دروازه‌تان خدم و حشم و انسان و اجنه و گرگ و خوک و دیو و دد و فرشته می‌آیند و می‌روند و شما تک‌به‌تک‌شان را به مهر ِ خاصه‌تان می‌نوازید و راهی می‌کنید… حتی سگان و بوزینه‌گان …

بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو…

پای راستش قبلتر از خودش به بهشت بازشده و جایش یک ساق پای راست ِ مصنوعی روئیده. روی پای عاریتی نمی‌تواند بایستد و خم و راست شود و لاجرم وقت ادای فریضه، می‌نشیند و پروتزش که مثل فلش جهت نمائی دراز به دراز سمت قبله را نشانه رفته در می‌آورد و به نماز می‌ایستد. با …

و ابتدا کلمه بود…

” سالهاست می خوانم‌تان و از خواندنتان لذت می‌برم. این حس ارادتی است که به قلم زیبایتان دارم و آن‌قدر بزرگ است که نوشتن برایتان را برای من سخت کرده‌است. آن‌طور که کلمات را در هم می‌تنید و آن زاویه که می‌آفرینید برایم جالب، ویژه و خاص است. فصل نوئی که شما و هم‌قطارانتان در …

ای بسا توبه که چون توبه‌ی حافظ بشکست!

سابق بر این تابستان و گدازه‌های شررناک ِ گرمای طویل ِ روزهای داغش رنگ دیگری داشت. هر سال که هوا رو به گرمی می‌گذاشت، دلی یاد گرمی نگاهی می‌افتاد که روزی در جائی گرو مانده‌بود… این روزها اما نه هوا به گرمای سابق است و نه نگاهی به شررناکی آن روز… . . . . …

دل

آن دلى که انسان در آن عشق اتومبیل فلان‌جور دارد، آن دل نیست، گاراژ است! بنگاه معاملاتى است! آن دلى که همه‌اش در آن میل جنسى موج مى‌زند، دیگر دل نیست، آن عشرتخانه است. شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگى نقش داشته، از اینها …

ما را به تو سِرّی ست که کس محرم آن نیست!

طوفانی که آمد و رفت، یادم آورد باید! دل از هر چه غیر خداست کـَند. یادم آورد دل اگر دل باشد، مـِلک مطلق و مال بی شریک ِ د‌‌‌‌‌ل‌دار است. یادم آورد در خانه‌ی دل و در خلوت یار، جز یار نمی‌گنجد! فهمیدم این طوفان مشیت حکیمانه‌ای بود که خدا بنده‌اش را به آن آزمود …