ای تکلم کرده با روحالامین دختر تجریدی زیتون و تین ای شبستان حرا آینهات شیر سرخ کربلا از سینهات دختر رود تجلی در مسیل دختر آواز بال جبرئیل ای کبود ارغوانها دیهات آبهای آسمان مهریهات ای ملائک بر سلامت صف زده عرش بر دامان تو رفرف زده ای ز نامت گل چمن آرا شده هاجر …
Month: اردیبهشت ۱۳۸۷
از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش …
بانوی من، ای صاحب سر مستودع، و جلالٌ لیس فوقها جلال. … امشب را به حکایتی به شب یتیم شدن علی شبیه کرده اند. که تو ام ابیها بودی و علی هم همانند پدرت، پدر امت بود … بانو، قرار غربت تو و علی، بعد از این تل خاکهای راز آلود بقیع خواهد بود و …
