Month: تیر ۱۳۸۸

موسی ها و ماهی ها

می بینی! همه ی موسی ها بعد از گم کردن ماهی هایشان همین قدر نا آرام و ناصبور می شوند. این زمین تا دلت بخواهد پر است از موسی ها و ماهی های گمشده…ماهی هایی که خدا خودش به تو می دهد تا گم شان کنی. تو فکر می کنی چیزی به دست بیاید که …

حال همه‌ی ما خوب است… اما…

سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما …

آدم ها ی مقدس!

– « در واقع اول آدمها مقدس می شن و بعد اشیا. فکر می کنم آدم ها، خیلی ساده، به این خاطر مقدس می شن که کارهای خوبی انجام می دن. یا بهتر بگم کارهائی که به شدت خوبند. وقتی کاری رو که شدیداً خوب باشه انجام بدی انگار یه چراغ توی روحت روشن کرده …

روز پدر های ستاره نشین

امروز در برزخی از دلتنگی و رجاء، فقط آیه خوانده ام؛ «وَلا تَحسَبَّنَ الذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ اَمواتا. بَل آَحیاٌ عِندَ رَبِهِّم یُرزَقوُن …» این یکی دو سه روزه، هر بار که پیچ رادیوی ماشین را باز کرده ام و از پدر گفته اند،‌باز آن زخم کهنه سر باز می کند. چرا نیستی تو؟ …

آدم و بهانه هایش …

بهانه ی ما همیشه و همه جا جور است. یکبار مهمانی ات می خورد وسط امتحان هایمان. یکبار سرما می خورد به مان. یکبار میهمان رودربایستی دار می فرستی برامان. یکبار که بعد عمری معجزه صادر می کنیم که مثلا دوخط دعا و ذکر بزنیم به کمرمان،‌ انواع خمیازه و دهن دره ازمان صادر می …

شب و شعر و شراب

بیا که رایت منصور ِ پادشاه رسید نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت کمال عدل به فریاد دادخواه رسید پی نوشت: خواجه! گفتیم خیر سرمون بیا بشین نصف شبی یه پیاله هم با ما بزن روشن شیم!!! نه که بیای عهد بزنی وسط معرکه ی …

کاش همان «هنرمند» باقی می ماندید!

فی تقلّب الاحوال عُلِم جَواهِرُ الرجال این را از کلاس چندم ابتدائی یادمان هست که تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. آقای مرد! لطفا بیش از این جوهره ی نامکشوفتان را ننمایانید !!! می ارزید خاطره ی خوشی را که از شما در ذهن ساخته بودیم را با آشوب معامله کنید؟ …

شب آروزها

سیاهه ی دور و دراز حوائج امسال را باید جائی ثبت! کنم. که فردا سال یک همچه شبی، اگر عمری باقی بود یادم بیفتد که پارسال چه ها خواسته ام و بی آنکه اهلش باشم چه نیکو اجابت شده اند … که یادم باشد لااقل شکر نعمتی را که اهلش نبودم و داد را بجا …