Month: مهر ۱۳۹۰

پسرک و دریا

پسرک با چشمانی پر از امید و شور و بی آنکه خود را مقید آدابی کند و جوّ ورود به یک دایره ی دولتی، او را آن سان که یک پسر بچه ی دوازده سیزده ساله را می گیرد بگیرد، داخل دفترم شد. بی هیچ اذن دخولی! و جلو آمد و مردانه دست داد و …

رساله ی حُب!

مادر دو شهید به من گفت: “من بچه هایم را خودم دفن کردم، در خاک گذاشتم و دستم نلرزید.” پدر چند شهید گفت:” اگر چند برابر این ها من بچه داشتم، حاضر بودم آن ها را در راه خدا بدهم.” این چه عنصری است؟ این چه جوهری ست؟ این چه برق درخشنده ای است که …

صلاح از ما چه می جوئی؟

و من نمی دانم خواجه را با مثل منی چه کار که این چند روزه هر صبح بعد ادای فریضه ی نوشین صبح یک استکان غزل نو به نو میهمانشم.. انگار، خواجه به شیراز هم خبرش شده که مثل همچه روزی در بیستم روز گذشته از فصل هزار رنگ و اورنگ برزگش می دارند! مدامم …

رساله ی تشبیه

پرسید کف پاهایت از همان اول کار صاف بودند؟ گفتم: کف پاهایش صاف بود، کف پاهایم صافند! چپ دست بود، چپ دستم! قد بلند بود، قد بلندم! خوش خنده بود، خوش خنده ام! آدم بود! نیستم!!! یعنی نتوانستم بشوم… کفایت است یا باز هم بگویم؟ و گفتم: کف پای آدم صاف باشد تَه ش این …

رساله ی گذار

روزهای داغ تابستان که شروع شد تحملش کردیم به امید روزهای هزار رنگ پائیز و خلسه های عصرانه اش و بوی چوب نیم سوز بساط آتش و کباب صبح جمعه اش پائیز آمد و تو نیامدی پائیز آمد و صفایش نیامد … پائیز را هم به امید زمستان و اسفند و شکوه پایانی اش صبر …

پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی!

حالا که شده نوبت وام من ، از این رو اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ سر گرم طواف تو به هر شکل و به هر بو پرسید کسی ، میرسد آیا به جلو دست؟ گفتم که: من اینجا ، چه خبر دارم از آن …

ته مانده ی هیمنه ی عثمانی

از ترکیه که روزگاری مرکز ثقل امپراطوری عظیم عثمانی و رقیب شماره ی یک امپراطوری کبیر ایران بوده، کشوری باقی مانده با رسم الخطی به لاتین و گویشی به سبک و لهجه ی مردمان اسلامبول! و این بزرگترین و اولین تناقض یک تمدن کهن است. که بنویسید به لاتین و بخوانید به ترکی! آن طور …

زنگ خطر کِی به صدا در می آید؟

و چون من اصولا در ادبیات دنبال علامات آخرالزمان می گردم، در ادبیات باید دید در درون این بورژوازی مسلط ِ مصرف کننده و اسراف کننده ی آمریکائی، چه زنگ خطری زده می شود؟ ==== سیدجلال الدین آل احمد. سفر آمریکا

لبریز…

شهـــداء در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان… در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان….