Month: دی ۱۳۹۰

برج های محکم

از مرگ می ترسید. می ترسید بمیرد. می ترسید وقتی مُرد دیگر کسی یادش نماند و یادش نکند. می ترسید وقتی مُرد برود قاتی باقی باقالی ها و بعد یکی دو ماه همه فراموشش کنند. اینقدر که در دنیا به فکر اسم در کردن و دوست گردن کلفت و معروف و رسانه ای پیدا کردن …

دیدار دوست دیدن

وقتی در شبی از شب های مهتابی خدا، زار و نزار و خسته و با پاهای پُر آبله و سلانه سلانه در مملکت غریب! با چشم های نیمه باز از زور بی خوابی و خستگی و با دلی مشعوف از زیارت روح فزای امیر مومنان در ایوان مطلّای نجف، در راه بازگشت به هتل – …

تنها حسرت بزرگ به جا مانده!

صمد، از سفر اولی های گروه بود. ساده بود. بی غل و غش و خالص و ناب و زلال. از آن هائی که حسرت خلوص شان هماره با من است! وقتی دیروز بعد زیارت شش امام و یک اباالفضل و اعتاب و مشاهد مقدسه ی عراق راهی حدود مرزی بودیم، پرسیدم حسرتی هم به دلت …

الله کریم!

عراقی ها لهجه ی محشری دارند. حتی شنیده ام از اهل فن که عربی شان فصیح ترین است بین اعراب و زمینه ی تمدنی شان هم می تواند مزید بر علت غنای فرهنگ و رسوم و فولکلورشان باشد. فحوای کلام فصیح عراق ِ عرب، پر است از تکیه کلام و استعاره و شاهد مثال قرآنی. …

فرصت فکر و سفر…

عمیق ترین و اولین لذت سفر زیارتی فرصت چند ساعته ای است که در اتوبوسی و کار دیگری نداری و نمی توانی داشته باشی و فقط باید انتظار بکشی تا رسیدنت کی باشد و از روز بی کاری و از زور این که ابزاری در دست نداری تا راه دراز را قیچی کند تا مگر …

راز لذت طعام و لذت دست!

استاد آن است که به هیچ وجه من الوجوه از ابتدا تا انتها از کار خود غافل نشود و به امید ِ هیچ کس نگذارد و عُجب و غرور که از افعال شیطان است، به خود راه ندهد و به دیانت و امانت موصوف باشد. و صفت او آن است که پا از دایره ی …

ایسدی سُویوخ یا؛ چشاندن همزمان سرد و گرم روزگار

جوان تر که بودیم در روزهای خوش دانشجوئی، استحمام در خوابگاه مکافاتی داشت که شرح آن نه در مقال می گنجد و نه در مجال. خانه ی محقر و مصفای دانشجوئی ما انباری ای داشت نمور که مجمع سوسک و اقسام دیگر حشره و خزنده و جونده بود و با یک پنجره ی ریلی به …

این حسرت مکرر

این روزها این جا آنقدر شلوغ و پر حادثه و پر رفت و آمد است که نمی شود در گوشی با تو حرف زد. انگار این سرنوشت همه ی کلمات ِ بعد از این من است که باید! یک کنج خالی دلم بگذارمشان و مکتومشان کنم تا وقت معلوم و روز ِ موعود که مگر …