Month: اسفند ۱۳۹۰

تا روز انتخاب (دعوا سر نوکری)

کاش شنبه ی هفته ی بعد که می شود سیزدهم برج، زودتر از هر شنبه ی دیگری سر برسد! آنقدر زود که ته مانده ی آبرو و حرمت و حیای حضرات باقی بماند و این هتاکی های سر ِ هیچ! جمع و جور شود و فتنه ای که بوی الرحمن ِ هیزم کشانش از الان …

تا روز انتخاب (پبچ بزرگ تاریخی)

آنچه که من به شما جوانان عزیز و فرزندان خودم عرض میکنم، این است که بدانید امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخى است. دوران جدیدى در همه‌ى عالم دارد آغاز میشود. نشانه‌ى بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خداى متعال و استمداد از قدرت لایزال الهى …

ارثیه

از ساعتی که نشست شروع به ذکر مصیبت هائی کرد که می دانست تجربه شان کرده و می دانم کشیدنشان چقدر سخت است. می دانست می دانم ساعت دو ی ِ بعد از نصف شب، کج کردن سمت مزار شهداء یعنی چه و آشنایم با بغض سنگین شبانه ی در دل سیاهی شب، که فقط …

توضیح ِ واضحی ضروری!

ابزارهای نوین انتقال سخن و نظر و تبلیغ و تخریب، ویژگی منحصر بفرد و بی سابقه ی عصر حاضر است. در دسترس بودن و هزینه ی تقریباً رایگان ِ داشتن یک وبلاگ، بی آنکه نویسنده هایش الزام و تقیدی به معرفی و افشای هویت واقعی خود داشته باشند، چالش بزرگی ست که باعث شده، هر …

بایراملیق

بو تزلیکده بایرام گلیر خویدا فغان ایلییه خویلی لارین باغرینی قــآن ایلییه — عزّته بایرام نیه بَس خویدادی؟ چالمامیش اوینور دیه سن طُویدادی — چیخ بازارا یؤرقانی سآت آی بالا بایراملیق ایستور گئنه لیلان خالا — داشگاچی ساتسین آتینین یونجاسین بلکه دوزلده قیزینین خؤنچاسین…

حرف های چشمی

می داند دوستش دارم. به رویش نمی آورد. اصلا انگار نه انگار که بلد است شوق ِ ته ِ نگاه آدم ها را بخواند! آرام و بی تفاوت جلو می آید و دست می دهد و حال و احوالی معمولی می کند و باز با همان طمأنینه راهش را می کشد و می رود. و …

وَیَبْقَىٰ وَجْهُ رَ‌بِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَ‌امِ *

فردای روزی که ما رفتیم آمده بود سراغم را بگیرد و شنیده بود رفته ایم عتبات برای زیارت اربعین. وقتی هم که برگشتیم کسی از بچه ها به م نگفت آمدنش را و من ِ عاری و خالی از علم غیب، هی دلم برایش تنگ می شد و هی منتظر رد و خبری از او …

نمایش ِ دانائی

«چرا اصرار داشتی، چیزی که خودت هم اصلاً ازش سر در نمی آری، برای انشا و معرفی به دوستانت انتخاب کنی؟» سنگ روی یخ شدم. هر چه سعی کردم کم نیاورم، معلم با سوالات رگباری اش در باره کتاب و مفاهیم و حتی واژه های آن مُچم را می گرفت. آن روز اولین بار بود …