Month: مرداد ۱۳۹۲

حال همه‌ی ما خوبست…

الهی به لطف رمضانی که فرو فرستادی حالِ ما خوب است. حال همه‌ی ما خوب است! اصلن، رمضان یاد آوری مناسبی‌ست برای مردمان زمین خورده‌ و زمینی که یادشان بیفتد خوب هم می‌شود بود و خوب هم می‌شود نفس کشید. الغرض، به لطف نسیم انسی که رمضانت در جانمان وزانده و حالمان را خوب کرده، …

دیدار

در این‌که دیدار با خانواده‌ی شهداء وظیفه است و بیش‌تر اوقات از آن غفلت می‌شود، بحثی نیست. در این‌که دیدار با بازمانده‌گان یک شهید، می‌تواند قوتِ قلبِ داغ‌داری باشد که زخمِ عمیقِ شهید از دست داده را تسلی باشد هم حرفی نیست. اما، بعد این‌همه سال و این‌همه دیدار، هنوز وقتِ آن نرسیده که یاد …

راه‌پیمائی

فردا هم‌پای همه‌ی دشمنان قسم خورده‌ی یهود پا بر خرخره‌ی قومی عنود خواهم گذاشت تا کابوس “نیل تا فرات”شان را باز پری‌شان کنم و فریاد بزنم؛ “فلسطین، فلسطینِ از نهر تا بحر است و آزاد خواهد شد و به آغوش اسلام برخواهد گشت! در این هیچ تردید نیست… .” + فردا روی آسفالت داغ خیابان …

القدس لنا و النصر لنا

مشتاقِ دیدار روزی‌ام که پرچم سرخ و سفید و سبزِ منقوش به تصویرِ “الله” با بیست و دو “اللهُ‌اکبر” در دو حاشیه‌اش، جایِ بیرقِ کفارِ یهودی و ستاره‌ی داود و دو خطِ ممتدِ موازیِ “از نیل تا فراتِ” صهاینه به اهتزار درآید و سرزمین مقدسِ موعود، به دستِ بنده‌گانِ خدا از چنگال گرگ‌های خبیثِ یهودی …

از من به‌جز این های و هو؛ آداب و ترتیبی مجو!

الهی! به حقِ این شب عزیز و این قدرِ متعالی که رزق بنده‌گانت را در قالب آن مقدر می‌کنی؛ روغنِ ریخته از عمر به غفلت رفته‌ی ما را نذرِ روشنائی‌ای کن که قرار است به نورش دنیا نورانی شود. الهی! این‌که این تن و این دل و این جان کم از آن است که صدقه‌ی …

از من به‌جز این های و هو؛ آداب و ترتیبی مجو!

دلم را اگر بناست میهمان غفرانت کنی که؛ می‌کنی! روحم را اگر بناست جلا دهی که؛ می‌دهی! کرده‌هایم را اگر می‌خواهی ناکرده بی‌انگاری که؛ می‌خواهی! لطفن قبلِ همه‌ی لطفی که خواهی کرد، و رزقی که خواهی فرو فرستاد، همه‌ی زنگارهای شتره بسته از عُجب و کینه و خودبینی و حسد و هر رذیلت دیگر که …

دخلیت را با “امید” ببند!

می‌خواستم این را عرض کنم که؛ در باب دعا و به‌خصوص در ایام قدر، انسان هیچ‌وقت نباید به خودش تردیدی راه بدهد! خدا این‌طور نیست که ما را مأیوس و رد کند. این جزء آیات و معارف حتمی ماست. این را بدانید! یأس از رحمت حق از گناهان کبیره است! فقهایمان هم همه فتوا می‌دهند …

یــــادواره؛ روایت دیگری از آدم‌های خوبِ شهر

سنی از او گذشته. دیگر تاب سر پا نماز خواندن را ندارد. حتا توانِ جابه‌جا کردنِ صندلیِ مخصوصِ نمازش را. بینِ دو نمازِ ظهر و عصر، نیم‌خیز شد تا صندلی‌اش را برگردانند سمت صف‌های نماز و دست برد و از جیب کتش دفترچه‌ای را درآورد که می‌گفت؛ سال به سال قطورتر می‌شود! از علمای سابقی …

شبِ عاشقانِ بی‌دل

شهاب که با نور خیره کننده‌اش از بالای سرمان سُرید و در حوالی ستاره‌ی قطبی سوخت و تمام شد، ساعتی بیش‌تر از شب‌ِ نورانیِ بیست‌ویکم نمانده بود. عهد در حین آن قرارِ شبانه که مال من و توست و بی‌گانه در آن راه ندارد، درست وقتی زخم کهنه‌ی ما سر باز کرده بود و می‌رفت …