Month: دی ۱۳۹۲

و او در ابتدا کلمه بود؛ مسیح! پسر مریم

عیسا که بیاید نور می‌آورد از آسمانِ چهارم و کلمه‌ی خدا را که او خود کلمه‌ی خدا بود؛ إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَه یَا مَرْ‌یَمُ إِنَّ اللَّـهَ یُبَشِّرُ‌کِ بِکَلِمَهٍ مِّنْه اسْمُهُ الْمَسیح عیسَى ابْنُ مَرْ‌یَم وَجیهًا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخرَ‌هِ وَ مِنَ الْمُقَرَّ‌بِین… + عیسا که بیاید سپاهی از اهل انجیلِ راستین را می‌آورد برای یاریِ مرد …

سبزِ سُـــــــــــــــرخ

در چشمم رعنا و زیباترین جوان روی زمین بود وقتی با آن قد رشید و سر و ریش مرتب و لب خندان از در آمد تو. لباس فرمش، سبزترین یوفی‌فرم دنیا و زیباترین تن‌پوشی بود که یک جوان می‌تواند داشته باشد و روی سینه‌اش نشانِ خوش نقشی که آیه‌ی « و اعدوا لهم…+» رویش حک …

لبیک یا حســـــــین

ام‌روز و ام‌شب به یادِ تک به تک قدم‌هائی که هم‌پای پیاده‌گانِ راهِ زیارتِ اربعینِ سیدالشهداء در حوالی ارضِ بلا؛ “کرب‌وبلا” برداشتم، دلم پر از حسرت و دریغ و درد است… عَهَد والله یا زهــــــــــــراء ما ننسی حسینا… .

از شمار چشم‌ها یک تن کم/ وز شمار مهربانی؛ هزاران بیش

صبحِ یک روزِ برفی در دلِ قبرستانِ قدیمی و متروکِ شهر خاکِ یخ زده‌ی بالای تپه‌ی مُشرِف بر شهر را شکافتند تا بنده‌ای بندگانِ خوبِ خدا را به آن بسپارند؛ درست پشتِ سرِ شوهرش که بیست سی سالِ پیش ریقِ رحمت سر کشیده بود پیرزنی که از همه‌ی وجود مهربان و کاری‌اش، مشتی استخوان مانده …