بعد از جلسه، وقتی هنوز عرقِ ادارهی دو ساعت هیئت را از سر و رویش نگرفته بود، چائیِ پررنگِ لب ریزش را ریخت توی نعلبکی تا خنک شود و دید جوانک را که به احترام و تواضع و خجلت روبهرویش ایستاده و منتظرست تا او از دور و بریها فارغ شود و نگاهش به نگاه …
Month: خرداد ۱۳۹۳
“ای پدر، ای پیر، ای مولای ما از زبانِ خامهات خون میچکد! بس که خوردی خونِ دل از دستِ ما از وصیت نامهات خون میچکد… .”
“ای بتشکن رفتی ولی ما را نبردی زین داغ، تو چشمِ دلهامان فِسُردی در ناامیدی شیشهی غم را شکستیم اما پس از تو دل به اسماعیل بستیم…”
و مفتخرم به پدری که پاسدار بود. و به لباسی که مفتخر به پوشیدنش بود. و به خونش که به گواهی عهدی که با امامِ شهیدش بسته بود، روی لباس سبز پاسداریاش ریخت. و به راهش که مستقیم میخورد به بهشت. و یقین دارم که خدا، آن بالا بالاها، هوای پاسداران انقلاب خمینی را یک …
وقتی در قحطی گرمای نگاهِ چشم در چشم با تو، در ناامیدیِ محض، وقتی دیدمت نشسته پشت رحل، به ادب، چار زانو مقابل کتاب کریم، مشغول فراز و فرود صوت با لحنی خوش که نمیدانم چرا آنهمه به گوشم آشنا بود، خواستم روایتت – روایتش – کنم و نخواستی و نشد. و حیف از آن …
تو را در قابِ دیده داشتن، هیچ بار سهم تماشای دیدگانم نبوده. تو را ندیدهام و تو را ندیدن همیشهی خدا داغ بزرگی بوده بر دلم و دلم خوش بوده به دیدار چند عکس تکی و جمعی که تو درآنها بودهای، بیآنکه صدایت را شنیده باشم و تصویر متحرکی از تو – شده به قدر …
نوشتن و نوشتن و نوشتن… .
اینکه یک ایثارگر دچار پیخ و خمِ بیخود و بیجهت اداری شود قابل توجیه است و اینکه حقِ مصرّح در قانون در مورد او نادیده انگاشته شود و اینکه او حقی برای اعتراض به کاغذبازیهای علاف کُنِ معمول ندارد هم همه موجهاند و بهجا. این وسط خُردهی مثل منی به کم لطفی حضرات در حقِ …
تو اگر نبودی اگر مبعوث نمیشدی اگر زمین و زمان از صدای دعوتِ به حقی که از حنجرهی داودی تو برانگیخته نمیشد مهربانی معنا نداشت و خُلق نیکو را کسی قدر نمیدانست. تو آمدی تا خوبی قدر بیابد و دوستی و دوست داشتن، بر هر چه غیر محبت است غلبه یابد. لیظهر دینه علی الدین …
با اینکه دیگر سالهاست پوتین پا نمیکند، هنوز روی کفشهایش یک لایهی نازک از خاک و خل را دارد. در شصت سالگی، وقتی که وقت پارک گردی و قدم زدنِ عصرانه و خواندنِ صفحهی حوادثِ روزنامههایش است، جای همهی ترفندهای همسن و سالهایش برای گذر زمان، وقت کم میآورد. هر بار که در اینسالها دیدمش، …
